شفای مرد علیل

The Pool of Bethesda painting by Robert Bateman (1877)

شفای مرد علیل
1چندی بعد، عیسی برای یکی از اعیاد یهود، به اورشلیم رفت. 2در اورشلیم، در کنار ’دروازۀ گوسفند‘ حوضی است که در زبان عبرانیان آن را ’بِیت‌حِسْدا‘ گویند و پنج ایوان دارد. 3در آنها گروهی بسیار از علیلان، همچون کوران، شلان و مفلوجان می‌خوابیدند [و منتظر حرکت آب بودند.] [ 4زیرا هر از گاهی فرشته‌ای از جانب خداوند نازل می‌شد و آب را حرکت می‌داد؛ اوّلین کسی که پس از جنبش آب وارد حوض می‌شد، از هر مرضی که داشت شفا می‌یافت.] 5در آن میان، مردی بود که سی و هشت سال زمینگیر بود. 6چون عیسی او را در آنجا خوابیده دید و دریافت که دیری است بدین حال دچار است، از او پرسید: «آیا می‌خواهی سلامت خود را بازیابی؟» 7مرد علیل گفت: «سرورم، کسی را ندارم که چون آب به حرکت می‌آید، مرا به درون حوض بَرَد، و تا خود را به آنجا می‌رسانم، دیگری پیش از من داخل شده است.» 8عیسی به او گفت: «برخیز، بستر خود را برگیر و راه برو.» 9آن مرد در همان دم سلامت خود را بازیافت و بستر خود را برگرفته، راه رفتن آغاز کرد.
آن روز، شَبّات بود. 10پس یهودیان#5‏:10 منظور سران یهود است؛ همچنین در آیۀ ۱۵. به مرد شفا یافته گفتند: «امروز شَبّات است و بر تو جایز نیست که بستر خود را حمل کنی.» 11او پاسخ داد: «آن که مرا شفا داد به من گفت، ”بسترت را برگیر و راه برو“.» 12از او پرسیدند: «آن که به تو گفت بسترت را برگیری و راه بروی، که بود؟» 13امّا مرد شفا یافته نمی‌دانست او کیست، زیرا عیسی در میان جمعیتِ آنجا ناپدید شده بود.
14اندکی بعد، عیسی او را در معبد یافت و به او گفت: «حال که سلامت خود را بازیافته‌ای، دیگر گناه مکن تا به حال بدتر دچار نشوی.» 15آن مرد رفت و به یهودیان گفت: «آن که مرا شفا داد، عیسی است.»

این معجزه‌ای که در اینجا به قلم یوحنا به ثبت رسیده است، به این دلیل است که عیسی با صراحت نشان داد که قدرت دارد هر که را بخواهد (۲۱) زنده کند، و به این دلیل که یهودیان به ﺁن زمان بی‌اعتقادی داشتند، سخت‌ترین کار را ﺁغاز کردند و به عنوان مخالفت ظاهر شدند.

هنگامی که اورشلیم پر بود، معجزه به وقوع پیوست. اگرچه در عید خیمه‌ها یا پوریم شک و تردید وجود دارد. استخر موجود در دروازۀ گوسفند یا بازار گوسفند معمولا با فواره ای از مریم مقدس که هنوز وان حمام معروف به همام شفاع حمام الحلیه را تأمین می کند، شناسایی می شود. به نظر می‌رسد که بهار متناوب بوده است، که در برخی از بیماری‌ها، فضیلت شفابخش وجود داشته است. اعتراض به این امر به خوبی ثابت شد، زیرا تعداد زیادی از بیماران امیدوار منتظر حرکت ﺁب بودند.[۱۴]

عیسی به این بیمارستان طبیعی رفت و در روز سبت جشن گرفت. همان طور که چشم تعلیم‌دیده جراح به سرعت بدترین حالت را در اتاق انتظار انتخاب می‌کند، چشم عیسی نیز به سرعت بر “مردی که بیماری‌ای سی و هشت سال داشت” متمرکز می‌شود، مردی که ظاهرا در ذهن و بدن خود فلج بود. تعداد کمی از استخدام‌ها می‌توانند کاملا فلج‌تر از دراز کشیدن در ﺁنجا باشند، به خواب‌ﺁلود نگاه کنند و به پهپاد یکنواخت فلج‌کننده‌ها گوش دهند. شور و هیجان‌های دوره‌ای که در اثر نزاع‌ها پدید می‌ﺁمد، برای او کافی بود. ابلهانه ناامید روی صورتش نوشته شده بود. عیسی می‌دید که اگر در اینجا منتظر بماند، هرگز شفا نخواهد یافت.

وقتی به این مرد می‌رسیم، سرور ما با این سؤال تحریک‌کننده روبرو می‌شود، “ﺁیا می‌خواهید که کامل شوید؟” این سوال ضروری بود. نه همیشه بدبختی هایی که حاضرن از بین برن پزشکان گاهی اوقات پیشنهاد می کنند که زخم های این حیوان را التیام بخشند و کمک های ﺁنها رد شده است. حتی بی‌اعتبارانی که به طور خاص با بیماری‌اش تجارت نمی‌کنند، بسیار مستعدند که با همدردی و هم‌دردی دوستان خود را معامله کنند، و گاهی چنان ناتوان می‌شوند که از زندگی‌ای پر از فعالیت و زحمت شانه خالی می‌شوند. کسانی که از راه‌های درست زندگی در فقر و فلاکت غرق شده‌اند، همیشه مشتاق نیستند که خود را در دام کار و احترام صادقانه قرار دهند. و این بی میلی به صورت افراطی در کسانی که از خردسالی روحانی راضی هستند نمایان می شود، زیرا از هر کار سخت و مسئولیت پذیری شانه خالی می کنند. زندگی‌ای حقیقی همچون عیسی ما را دعوت می‌کند که با تمام مسئولیت‌های خود به دیگران، صادقانه و خودانگیخته‌اش به امور روحانی، خطرات ﺁن، واقعیت و خلوص ﺁن، به نظر نمی‌رسد که برای والدینی که از لحاظ روحانی قوی‌اند جذاب باشد. در واقع، هیچ چیز به این اندازه دقیق یک مرد را به خودش لو نمی‌دهد، هیچ چیز به این روشنی اهداف و شباهت‌های واقعی‌اش را برای او ﺁشکار نمی‌کند، همانطور که پاسخ می‌دهد، او می‌تواند به این سؤال ساده پاسخ دهد، “ﺁیا می‌خواهید کامل شوید؟ ﺁیا حاضرید که برای بالاترین و خالص ترین زندگی ﺁماده باشید؟”

ﺁن مرد به اندازه کافی زنده است تا احساس کند که به طور ضمنی مورد سرزنش قرار گرفته است، و به طور خلاصه جواب می دهد، “ﺁقا، من کسی را ندارم که مرا در استخر بگذارد. این طور نیست که من از این زندگی بی استفاده استعفا داده ام، اما هیچ گزینه ای ندارم.” اما پاسخ این سؤال نشان می‌دهد که او ناامید و ناامید است. این همان ترتیبی بود که بعضی از مردم انتظار او را می‌کشیدند. او از ﺁن مثل همیشه صحبت می‌کند — “قدم‌های دیگری پیش روی من.” هیچ دوستی نداشت— نه دوستی که در کنار او منتظر می‌ماند و منتظر بالارفتن ﺁب می‌ماند. و هیچ فکری هم نداشت که از محله دیگه ای بیاد اما در ظاهر و رفتار عیسی که توجه ﺁن مرد را به خود جلب می‌کند، او را به حیرت وا می‌دارد که شاید در کنار او نایستد و در حرکت بعدی ﺁب‌ها به او کمک کند. در حالی که این افکار در ذهن او جریان دارد، سخنان عیسی با قدرت در گوشش حلقه می‌زند، “برخیز و بستر خود را برداشته، راه برو.” و کسی که این همه انتظار بیهوده برای شفای در بهار داشت، فورا به کلام عیسی تمام شد.

یوحنا مرتبا معجزات عیسی را “نشانه‌ها” یا درس‌هایی برای جسم می‌دانست که در ﺁن ذهن روحانی می‌توانست حقیقت نادیدنی را بخواند. ﺁنان می‌خواستند تصویری از اعمال مشابه‌ای که عیسی در منطقهٔ روح به انجام رساند، به چشم ببینند. او نابینایان را شفا می‌بخشد، و در ﺁن خود را پیش انسان‌ها چون نور جهان قرار می‌دهد. او به گرسنگان نان می‌دهد، اما از این که ﺁنان از این نتیجه‌گیری نمی‌کنند که او خود نان است که پدر برای رشد و شکوفایی زندگی ابدی به او می‌فرستد، مأیوس می‌شود. او این مرد ناتوان را شفا می‌دهد، و حیرت‌زده می‌شود که در این شفای مردم نشانه‌ای نمی‌بینند که او پسر است که اعمال پدر را به جا می‌ﺁورد، و چه کسی می‌تواند به هر که بخواهد زندگی بخشد. از این رو، قانونی است که در این درمان تجسم حقیقت روحانی را ببینیم.

این مرد معرف کسانی است که سال‌های متمادی ضعف خود را می‌شناختند، و اگر به طور قطع امید به قدرت روحانی را نداشتند، حداقل برای این که خود را در راه بهبودی قرار دهند— تا خودشان را، همانطور که شکست‌پذیرها می‌دهند، همه شانس‌ها را بدهند. این جمعیت برکه بتسدا، خانه رحمت یا بخشش، قویا شبیه به فرکانسهای متعارف ما است، عملی که بسیاری از ﺁنها در حالت بسیار زیادی از ذهن این فلج ادامه دارند. ﺁنها هنوز همان قدر ناتوان هستند که برای نخستین بار به دنبال درمان بودند؛ به نظر می‌رسد که دیگر نوبت ﺁنان نمی‌رسد، با این که شاهد معجزات خارق‌العاده‌ای بوده‌اند. از نظر تئوری، ﺁنها هیچ شکی در تاثیر فیض مسیحی ندارند؛ در واقع، ﺁنان هیچ امیدی ندارند که در پادشاهی خدا روزی مردان قوی و پرفایده باشند. اگر از ﺁنها بپرسید که چرا اینقدر وقت شناس در تمام مراسم مذهبی حضور دارند، می گویند، “چرا، کار درستی نیست؟” با این سوال پروردگارمان، ﺁنها را بیشتر تحت فشار قرار دهید، “ﺁیا انتظار کامل شدن دارید؟ ﺁیا این هدف شما برای ﺁمدن به اینجا است؟” ﺁنان شما را به گذشته‌شان ارجاع می‌دهند، و به شما می‌گویند که چگونه همیشه به نظر می‌رسید که شخص دیگری به ﺁن فکر می‌کرد، چگونه روح خدا همیشه به نظر می‌رسید که کار دیگری جز نگرانی‌های ﺁنان داشته باشد. اما هنوز اینجا هستند— و با کمال احترام و با خردمندی؛ زیرا اگر این مرد به تقوای ﺁب ایمان نمی‌ﺁورد، زیرا خود هرگز قدرت ﺁن را تجربه نکرده بود، و خود را در تنهایی خود بسته بود، ﺁنگاه چشم خداوند هرگز بر او نمی‌نشست، در اینجا ﺁنها هنوز هستند؛ برای بهترین بخش عمرشان در ﺁستانه سلامت بوده اند، و هنوز هرگز ﺁن را دریافت نکرده اند؛ برای هشت و سی سال این مرد ﺁن ﺁب را دیده بود، می دانست که مردم را شفا می دهد، دستش را در ﺁن می گذارد، و به ﺁن خیره می شود، — بله، ﺁنجا بود، و می توانست او را شفا دهد، و با این حال، نوبتش هرگز به دست نیامد. پس این اشخاص مرتبا به احکام خدا می‌ﺁیند، کلام نجاتشان را می‌شنوند، نان معاشرت را لمس می‌کنند، و می‌دانند که به برکت خدا، نان حیات به ﺁن‌ها داده می‌شود، و هر سال می‌گذرد، و برای ﺁن‌ها همه بی‌برکت می‌مانند. ﺁنها با نا امیدی شروع به گفتن این می کنند که —

زیرا آن که رفیع و بلندمرتبه است،
آن که در ابدیت ساکن است
و قدوس نامیده می‌شود،
چنین می‌گوید:
«من در مکان رفیع و مقدس ساکنم،
و نیز با آن که روح توبه‌کار و افتاده دارد؛
تا روحِ افتادگان را احیا کنم،
و دل توبه‌کاران را زنده سازم.[اشعیا 57:15]

این معجزه نشان می‌دهد که برای سلامتی راه کوتاه‌تری وجود دارد، تا برای حفظ سلامتی‌شان، حضوری کم‌رنگ‌تر از حضور در مراسم‌ها— حضوری که اگر به نظر می‌رسد هنوز در حال انجام است. این صدای مسیح است که باید بشنوند. این همان صدایی است که به فکر و امید فرا می‌خواند و همه ما نیاز داریم که بشنویم، “ﺁیا تو کامل می‌شوی؟” ﺁیا از ناتوانی خود خسته و شرمنده‌ای؟ ﺁیا در مسیح کامل می‌شوید، و در ﺁخر می‌توانید مانند انسان زنده از زندگی بگذرید، زینت خدا و کار او را ببینید، و با شادی تمام نیازمندی‌های زندگی در خدا را برﺁورده سازید؟ ﺁیا زیبایی مردانگی مسیح، همان طور که او در مقابل شما ایستاده است، شما را فورا از ضعف و طمع قوت خود شرمسار می‌سازد؟ ﺁیا در او می‌بینی که زورﺁور بودن چیست، وارد حیات می‌شوی، و به زندگی کردن مثل انسان می‌اندیشی، و ﺁیا مشتاقانه می‌خوانی که قدرت را از اعلی‌علیین دریافت نمایی؟ بدین گونه، صدای حیات‌بخش کلام خدا که خدا را می‌خواند و حیات خدا.

باید توجه داشت که در کلام مسیح به بیماران، “برخیز، بستر خود را بردار و راه برو،” سه نکته نهفته است:

که نمونه هایی از انها را در اینجا عنوان خواهم کرد : باید واکنشی سریع به کلام مسیح داشته باشیم. او هیچ کس را که با لجاجت منتظر باشد تا ببیند این کلام چه تأثیری بر او خواهد داشت، شفا نمی‌دهد. باید فورا قدرت و حقیقت سخنران را تشخیص دهیم. ما نمی‌توانیم بگوییم که تا چه حد شخص ناتوان احساس می‌کند که انرژی‌ای که او را تقویت می‌کند، در حال حاضر به او قوت می‌بخشد. احتمالا این ﺁگاهی از قدرت جدید فقط به کلام مسیح اتکا دارد. از مسیح اطاعت کن و به اندازه کافی قوی خواهی شد به قدرتش ایمان داشته باش تا بهت زندگی جدیدی بده و تو هم میتونی اما درنگ نکنید، سوال نکنید، تاخیر نکنید.

۲. نباید به شکست فکر کرد، هیچ تدارکی برای بازگشت وجود نداشت؛ تختخواب باید طوری که دیگه لازم نیست بالا کشیده بشه چطور این مردان بیمار انجیل‌ها ما را توبیخ می‌کنند؟ ما همیشه به نظر می‌رسیم که ﺁیا باید با شهامت تمام انسان‌ها زندگی کنیم یا نه. ما چند قدم کوچک برمی‌داریم، و به رختخوابی که برایمان باقی مانده برمی‌گردیم. از زندگی ایمان به مسیح، همان طور که بدون مسیح می‌دانستیم، به زندگی باز می‌گردیم؛ زندگی‌ای که تلاش‌های کوچک می‌کند، و ﺁن را ﺁنقدر زیاد می‌شمارد که خود و جان خود را در اختیار خدا بگذاریم. اگر ما برای شنا کردن در کانال حرکت کنیم ما مراقب خواهیم بود که یک قایق در تگرگ داشته باشیم تا اگر خسته شدیم ما را سوار کند. برای این که در زندگی مسیحی شکست نخوریم، باید از خود دفاع کنیم. در ایمانمان نیمه‌دلی را نشان می‌دهد، بی‌ایمانی که می‌تواند فاجعه به بار ﺁورد. تختمون رو بالا کشیدیم و انداختیمش کنار؟ اگر مسیح ما را شکست دهد، ﺁیا چیزی برای عقب نشینی نداریم؟ ﺁیا ایمان به او باعث می‌شود که ما به راه خود ادامه دهیم؟ ﺁیا دیدگاه او نسبت به دنیا و ﺁنچه در ﺁن است که پذیرفته‌ایم، یا فقط چند قدم بر اساس اصول او پیش می‌رویم، اما در زندگی روزمره‌مان تخت خوابمان را از زندگی دنیوی و روشن‌فکرانه می‌سازیم؟

۳ باید همواره از قدرتی که مسیح به ما می‌دهد استفاده کنیم. به مردی که سی و هشت سال دراز کشیده بود، گفته شد که راه برود. ما باید بدون هیچ تجربه ای با بسیاری از وظایف مقابله کنیم تا به ما اطمینان داده شود که موفق خواهیم شد. ما باید با ایمان به ﺁنها عمل کنیم… به ایمانی که هر کسی از ما بخواهد… ﺁنها را انجام دهیم… در میان مردمان سالم، هم‌زمان جای خود را بگیرید؛ مسئولیت‌های زندگی را به رسمیت بشناسیم. یه راهنماییپیداکن… برای قدرت جدیدتون. دیگر بار سنگین و بار دیگران مباشید، بلکه بار دیگران را بر دوش گیرید و برای دیگران منبع قدرت باشید.

قبل از ﺁن که ﺁن مرد با تختش به خانه برود، از او خواسته شد که ﺁن را در روز سبت حمل کند. قطعا می‌دانستند که خود او و بسیاری دیگر، ﺁن روز صبح به بتسدا برده شده بودند. با این حال، یهودیان نمی‌توانند به این نتیجه برسند که ﺁن مرد شفایافته را که با عیسی دشمنی می‌کرد، به چالش می‌کشند. ﺁنان هر کس را که در روز سبت با بسته‌ای در خیابان‌های اورشلیم می‌رفت، متوقف می‌کردند. ﺁنان کتاب مقدس را در کنار خود داشتند، و بر اساس کلام ارمیا (۲۱/۲۱) “با حذر باشید و در روز سبت هیچ باری بر دوش نگیرید.” حتی در خیابانهای ما مردی که روز یکشنبه بستهی بزرگی حمل میکرد، اگر پلیس نبود، مظنون مذهبی میشد. پس نباید در مورد عیسی نیت بدخواهانه‌ای پیدا کنیم، بلکه صرفا در مورد یهودیان، تعصب و تعصبات متفکرانه و باسوادانه وجود دارد.

اما ﺁن مرد فورا جواب داد: “این کار غیرقانونی نیست.” شاید تنها به معنی این باشد که خود را بر دیگری بیاویزاند، “هر که مرا شفا داد، همان طور که به من گفت: “بستر خود را بردار.” ﺁن مرد کاملا طبیعی بود و بدون ﺁن که تا به حال به اعمال خود فکر می‌کرد، کلام مسیح را با اطمینان می‌شنید. اون بهم قدرت داد بهم گفت که چطوری ازش استفاده کنم از روی شهودی، این مرد اصل بزرگ اطاعت مسیحی را زیر پا می‌گذارد. اگر مسیح سرچشمهٔ حیات برای من است، باید سرچشمهٔ شریعت نیز باشد. اگر بدون او ناتوان و بی‌فایده هستم، بی‌جهت است که باید در استفاده از زندگی‌ای که او با دیگران در میان می‌گذارد، به خواست او بنگرم. این همیشه باید دفاع مسیحی باشد، هنگامی که دنیا به خاطر هر عملی که در اطاعت از مسیح انجام می‌دهد رسوا می‌شود؛ هنگامی که او با سنت ها و رسومات ﺁن روبرو می شود؛ زمانی که او را به دلیل تکینگی، بی‌توجهی یا نوﺁوری به چالش می‌کشند. این قانونی است که مسیحیان هنگامی که می ترسند مانع هر گونه پیشداوری در جهان شود، هنگامی که وسوسه می شوند در میان مردم ناتوان بنشینند و در مقابل استفاده ازحق خود پرواز نکنند، باید به خاطر بسپارند؛ هنگامی که با وجود اینکه به خوبی می‌داند چه باید بکند، بسیاری از مشکلات او را تهدید می‌کنند، و وسوسه می‌شوند که از هر گونه گمراهی و نادانی دوری کنند. این همان صدایی است که زندگی می‌بخشد و ﺁن را هدایت می‌کند. پس ﺁیا در هر دو مورد ﺁن را رد کنم یا در هر دو مورد ﺁن را انتخاب کنم؟ ﺁیا از راههایش کوچ کنم و در گناه بخوابم؟ یا زندگی را قبول کنم، و با ﺁن، ارزش والاتر صرف ﺁن به عنوان خواست مسیح؟

اما ﺁن مرد به طور غریزی از عیسی اطاعت می‌کرد، اما در واقع کنجکاو نبود از خود بپرسد که او کیست. تقریبا باور نکردنی است که او باید خیلی سریع کسی را که به او بدهکار بود، از دست بدهد. اما او با احساسات جدید خود چنان مشغول جمع کردن زیراندازهایش بود، که با تبریکات و درخواست‌های رفقایش در ایوان، که پیش از ﺁنکه خود را عیسی بداند، از میان رفته است، بسیار نگران شد. بی‌شک در میان کسانی که از فعالیت مسیح فایده می‌برند، بی‌علاقگی و بی‌علاقگی به او وجود دارد. به نظر نمی‌رسد که از چه کسی این مزایا را دریافت کرده باشند؛ ﺁنان به نظر نمی‌رسد که به دنبال شناخت بیشتر از خدا و لذت بردن از جامعهٔ او باشند، همان طور که دیوها می‌خواستند انجام دهند، و با خوشحالی خانه و کشور خود را ترک می‌کردند، و به این فکر نمی‌کردند که به چه خط زندگی‌ای می‌تواند افکنده شود یا از ﺁن بیرون انداخته شود، اگر با مسیح باشد. اگر قرار باشد کسی این موضوع را مطرح کند, ﺁیندهی من تا ابد و در هر نقطهی خاص, با دخالت کسی که عشق, خود برکت بیکران است, تغییر کرده است, و اگر از او پرسیده شود که چه احساسی نسبت به چنین شخصی دارم, بیشک میگویم, او علاقهی بینظیری به من دارد, و من باید به دورترین روابط شخصی کشیده شوم؛ اما نه – حقیقت مالیخولیها جور دیگری است؛ هدیه‌ای که از ﺁن لذت می‌بریم، از دست دادن هدیه‌دهنده در میان جمعیت رنج می‌برد. این نمایش از تعداد کثیری از مردم که با مداخلۀ مسیح برکت یافته اند، نمایش داده می شود، کسانی که هنوز بیشتر به نشان دادن زندگی و تملک خود اهمیت می دهند، تا شناسایی و نگاهداری از او که همه به او مدیون هستند.

با این که به نظر می‌رسد که مرد شفایافته علاقه‌ای به مسیح نداشته است، اما عیسی چشم خود را بر او دوخته بود. او را در معبد می‌یافت، جایی که او به خاطر بهبودی‌اش می‌رفت تا شکرگزار باشد، یا مکانی را می‌دید که مدت‌ها از ﺁن محروم بود، یا صرفا به این دلیل که مکانی برای تفریح عمومی بود، پروردگارمان او را در این سخنان پرمهر خطاب می‌کرد: “گناه دیگر مکن، مبادا بلایی بر تو ﺁید.” استنباط طبیعی از این کلمات این است که بیماری او در اوایل زندگی با گناه همراه بوده است. نمونه دیگری از رنج و فلاکت زندگی که یک مرد ممکن است در اثر اولین اعمال مسئولانه خود متحمل شود، مشکلات و شرمساری که یک پسر یا پسر ممکن است ناخواسته زندگی او را پر کند، اما نمونه ای از رضایت مسیح که ما را حتی از شرارتی که ما با ﺁن مواجه شده ایم نجات می دهد. به خودمون بستگی داره از این گذشته، نمونه‌ای از سرزندگی گناه است. مجازات این مرد، قدرت گناه را در او از بین نمی‌برد. او می‌دانست که چرا بیمار و ناراحت است. هر دردی را که احساس می‌کرد، و هر ﺁرزوی ضعف را نمی توانست سیر کند، و هر فکر رنجیده‌ای را که از زندگی می‌کرد، او را از گناهش نفرت می‌داشت، و در پایان این سی و هشت سال تنبیه، مسیح در او تشخیص داد، حتی در روزهای اول سلامتی، و این مسئولیت است که به گناه خود بازگردد. اما هر روز یک چیز را می‌بینیم؛ هر روز می‌بینیم که انسان‌ها خود را پایین نگاه می‌دارند، و هر نوع مصیبتی را که در اطرافشان است، با اصرار در گناه می‌چینند. ما در مورد این مرد می‌گوییم، “چطور ممکن است که او هنوز هم به گناهش چسبیده باشد، بهتر نیست، و برای ﺁنچه از او گذشته، عقلانی‌تر نباشد؟ می شد گفت که درس های پیشین کافی بود.” اما هیچ یک از رنج‌های بشر از گناه پاک نمی‌شود. برخی اوقات از اینکه عواقب گناه را برداشت می‌کنیم، احساس رضایت می‌کنیم، گویی که این کار مانع گناه ﺁینده می‌شود؛ اما اگر این مانع ما نشود، چه خواهد شد؟ تا حدی این تصور که خدا ما را می‌بخشد و تا حدی این اعتقاد که وقتی مسیح ما را به گناه فرامی‌خواند، دیگر نمی‌تواند به ما قدرت گناه را بدهد. چه کسی با اعتقاد راسخ و استوار به این که خواست مسیح می‌تواند او را از هر گونه ضعف روحانی و بی‌استفادهٔ او برهاند، ایمان دارد؟ او و فقط او می‌توانند امید داشته باشند که گناه را مغلوب سازند. “دیگر گناه مکن”، به همان ایمان مطمئن که این مرد با کلام خود “برخیز، تخت خود را بردار” تکیه می‌کند، این به تنهایی پیروزی بر گناه را به همراه می‌ﺁورد. اگر اراده ما ضعیف باشد، ارادهٔ مسیح همیشه پرقدرت است. ارادهٔ خود را با ارادهٔ مسیح مشخص کن، و قوت او را به دست ﺁور.

اما ترس از مجازات نیز جای خود را دارد. به ﺁن مرد هشدار داده شده است که اگر گناه کند، بدتر از ﺁن به او خواهد رسید. گناه ما پس از ﺁغاز رهایی، نه تنها به چنین ندامت، ظلمت و فلاکتی برمی‌گردد، همان طور که در این زندگی از گناه ما پیروی کرده‌ایم، بلکه بلایی نیز بر سر ما خواهد ﺁمد. ولی بدتر چه چیزی می تواند بدتر از مرگ یک زندگی کامل باشد؛ مثل این مرد، در نامیدی، در بی‌مصرفی، در شرم، زمانی که به طور طبیعی انتظار می‌رود از فعالیت، موفقیت و شادی پر شود؛ باختن، زود از دست دادن، و باختن به خاطر تقصیر خود، و از دست دادن ناامیدی، هر چیزی که زندگی را مطلوب می‌سازد؟ خیلی از مردها مثل این مرد زندگی رو از دست دادن، هرچند که شاید کارهای ما خیلی بیشتر از بی‌کاری مطلق‌اش ﺁسیب دیده‌اند، و تحت ظاهر شکوفایی، قلب ممکنه به اندازه ی اون، عذاب ﺁورتر شده باشه. با این حال، هیچ کس نباید فکر کند که او از بدترین گناهکاری که می‌تواند انجام دهد ﺁگاه است. پس از طولانی‌ترین تجربه‌ای که از ﺁن برخورداریم، عمیق‌تر فرو می‌رویم، و البته باید چنین کنیم، مگر ﺁنکه به صدای مسیح گوش فرا دهیم که می‌گوید: “اینک تو کامل شده‌ای. دیگر گناه نیست، مبادا بلایی بر تو ﺁید.”

درباره‌ی Saber Amiri

هان بر در ایستاده می‌کوبم کسی اگر صدای مرا بشنود و در به رویم بگشاید به درون آمده و با او هم‌سفره خواهم شد و او با من . [email protected]

همچنین ببینید

عیسی و زن سامری

زن سامری 1چون عیسی دریافت که فَریسیان شنیده‌اند او بیش از یحیی پیرو یافته، تعمیدشان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *