شاگردانش که عیسی را تا قانا همراهی میکردند، چون شنیده بودند که او برهٔ خداست ( یوحنا ۱:۳۵-۳۷). ﺁنان همچنین بر این عقیدهاند که مسیح موعود در شریعت و پیامبران ( یوحنا ۱:۴۵، ۴۹) است. در این مراسم عروسی عیسی میتوانست ایمانشان را با اعمالش ثابت کند. شش کوزه سنگی که برای مراسم تطهیر یهودیان به کار رفته بود، از ﺁب پر شده است. هر ظرف بیست و پنج تا سی گالن دارد و عیسی ﺁب را به شراب تبدیل میکند. این عمل به یاد میﺁورد که حکمران مسیح که از یهودا ﺁمده بود، میتوانست لباسهایش را در شراب بشوید ( پیدایش ۴۹:۱۰-۱۱) و انبیا میگفتند که وقتی پادشاهی داود برقرار شد، کوهها با شراب روان میشدند ( عاموس ۹:۱۱۱۳). این نشان تأیید میکند که عیسی، پادشاه موعود خداست.
مضمون وسیعتر انجیل یوحنا همچنین نشان میدهد که جلالی که عیسی در ابتدا در قانا ( یوحنا ۲:۱۱) ﺁشکار میسازد، مظهر جلال و شکوه او با مرگ اوست. در قانا ساعت او هنوز (۲:۴) نرسیده است، اما ساعت صلیب فرا میرسد. در قانا عیسی خدمت خود را با دادن بهترین شراب (۲:۱۰) ﺁغاز میکند و خدمت خود را با نوشیدن شراب ترش (۱۹:۲۹-۳۰) به پایان میرساند. اگر نشانهای که او در قانا اجرا میکند، جلال قدرت الهی را نمایان سازد، صلیب عمق محبت الهی را نمایان میسازد.
معجزه در عروسی بر اساس انجیل یوجنا
1روز سوّم، در قانای جلیل عروسی بود و مادر عیسی نیز در آنجا حضور داشت. 2عیسی و شاگردانش نیز به عروسی دعوت شده بودند. 3چون شرابْ تمام شد، مادر عیسی به او گفت: «شراب ندارند!» 4عیسی به او گفت: «بانو، مرا با این امر چه کار است؟ ساعت من هنوز فرا نرسیده.»
5مادرش خدمتکاران را گفت: «هر چه به شما گوید، بکنید.» 6در آنجا شش خمرۀ سنگی بود که برای آداب تطهیر یهودیان به کار میرفت، و هر کدام گنجایش دو یا سه کیل#2:6 در یونانی: ”مِتریتِس“. یک مِتریتِس تقریباً معادل ۴۰ لیتر است. داشت. 7عیسی خدمتکاران را گفت: «این خمرهها را از آب پر کنید.» پس آنها را لبالب پر کردند. 8سپس به ایشان گفت: «حال اندکی از آن برگیرید و نزد رئیس مجلس ببرید.» پس بردند. 9رئیس مجلس آب را که شراب شده بود چشید. او نمیدانست آن را از کجا آوردهاند، هرچند خدمتکارانی که آب را کشیده بودند، میدانستند. پس رئیس مجلس داماد را فرا خواند 10و به او گفت: «همه نخست با شراب ناب پذیرایی میکنند و چون میهمانان مست شدند، شراب ارزانتر را میآورند؛ امّا تو شراب ناب را تا این دم نگاه داشتهای!»
11بدینسان عیسی نخستین آیت خود را در قانای جلیل به ظهور آورد و جلال خویش را آشکار ساخت و شاگردانش به او ایمان آوردند.
پس از ثبت شهادتهای تعمیددهنده و ذکر نمونههایی از شخصیت بیشمار عیسی، از مردان سادهدل و خداترس به عظمت او پی بردهاند. حال یوحنا واقعهای را نقل میکند که به اولین عمل عامالمنفعهای اشاره کرد که در ﺁن عظمت و بزرگی عیسی نمایان شد. اول شهادت؛ به رسمیت شناختن درونی و شهودی بزرگی که در شهادت دوم اعلام شد؛ این تصور که ﺁثار او فراتر از دسترس نیروی انسانی است، ﺁخر میرسد. اما در مورد این شاگردان اول، در حالی که این فرمان بهراستی حفظ میشد، هیچ فاصلهای بین هر قدم نبود. اما “روز سوم” بعد از ﺁن بود که در دلهایشان احساس کردند که او “جلال خود” را بر ﺁنان ﺁشکار ساخته است.
از مکانی که برای اولین بار او را تا قانای جلیل ملاقات کردند، فاصلهٔ بین ۲۱ یا ۲۲ مایل بود.[۹] عیسی در ﺁنجا خود را برای حضور در عروسی ﺁماده ساخت. مادرش ﺁنجا بود و وقتی عیسی به همراه دوستانش به ﺁنجا رسید، از همه دعوت شد که در جشنها بمانند و در ﺁن شرکت کنند. احتمالا با افزایش غیرمنتظره تعداد مهمانها، شراب کمکم کم کم به پایان میرسد. از میان مشکلات کوچک زندگی، تعداد کمی هستند که باعث ایجاد ناخوشنودی بیشتر از عدم فراهم ﺁوردن تفریحات مناسب برای مناسبتی ویژه می شوند. مریم با چشمهای گرم زنی که کسب و کار او نظارت بر این امور بود، و شاید با اتهام و ﺁزادی نزدیکش در خانه، به وضعیت وخیم او پی میبرد و به پسرش میگوید: “شراب ندارند.” او در این مورد گفت: “بهتر نیست که عیسی با دوستان بسیار خود بازنشسته شود، و یا با گفتگوی پرزرق و برق، کمبود شراب را بپوشاند، بلکه چون همیشه عادت کرده بود که در تمام مشکلات به این پسر روی ﺁورد، و اکنون که او را میبیند، ایمان خود به او توسط دیگران برانگیخته میشود.
با در نظر گرفتن روش ساده ای که او در ﺁن قدم گذاشته بود، و جایگاه خود را در میان دیگر مهمانان گرفته، از نشاط و شادی روز، بیشتر به نظر می رسید که او هیچ انتظار قطعی برای اینکه چگونه میزبان را از دشواری خود بیرون کند، نداشت، اما تنها به او که به او عادت کرده بود، روی ﺁورد. اما پاسخ او نشان میدهد که خود را با درخواست استیناف، به عملی دست زده است؛ و دستوراتش به خدمتکاران نشان میدهد که به حتم از او انتظار دارد که از شرمساریاش بکاهد. او چطور میتوانست این کار را بکند، و اگر میدانست معجزهای صورت میگیرد، احتمالا فکر میکرد که کمک خادمان خدا غیرضروری است.
اما مریم معجزهای را پیشبینی نمیکرد، اما پیش از ﺁن به این فکر افتاده بود که این مناسبتی است که میتوان قدرت پادشاهیاش را به نمایش گذاشت. سخنان او تا حدی بر گوش دلالت دارد، اما تا حدودی به دلیل دشواری ترجمه سایه های نازک معنا و عدم امکان انتقال در هر کلمه ای است که در لحن صدا و بیان صورت تغییر می کند و همچنین از ﺁشنایی و علاقه گوینده و شنوندگان نیز سرچشمه می گیرد. در استفاده از کلمه “زن” واقعا هیچ خشونتی وجود ندارد، این واژه در زبان یونانی برای زنان در تمامی طبقات و روابط، و معمولا با احترام و عاطفه به کار می رود. عبارت “با تو چه کار کنم؟” ترجمهای بیدلیل و بیدلیل است، اما یافتن ترجمهای بهتر ممکن است دشوار باشد. این واژه “مقاومتی را در خود یا چیزی را در راه اصرار کردن به وجود میﺁورد.” اما شاید به اندازهٔ کافی از عبارتی که “فکرهای غیر از تو دارم” ترجمه شده باشد، استفاده شود. از اینکه مریم از کمکهای مریم خشمگین میشود، هیچ چیز به منزلهٔ رد کردن ادعاهایی که ممکن است بر او داشته باشد، نزدیک نمیشود، بلکه فقط به ﺁرامی و ملایمت است که در ﺁن زمان باید به او اجازه دهد به شیوهٔ خود عمل کند. شاید کل جمله را به این صورت برگردانده شود، “مادر، باید به من اجازه دهید به روش خودم عمل کنم: و زمان عمل من هنوز فرا نرسیده است.” او خود کاملا از پاسخ راضی بود. او که پسرش را خوب میشناخت، هر نور و لحن سخنانش را تشخیص میداد که میخواهد کاری بکند. پس موضوع را در دست گرفت و به خادمان فرمان میداد که هر چه لازم باشد انجام دهند.
اما سخنان عیسی بیش از ﺁنچه مریم درک میکرد، در سخنان او بود. افکاری در ذهنش بود که حتی او هم نمیتوانست درک کند, و اگر او برای او توضیح میداد, نمیتوانست با او همدردی کند. به همین دلیل، “ساعت من هنوز نرسیده است”، که او ﺁن را تنها لحظۀ تأخیر چند دقیقهای پیش از دادن درخواستش، به عنوان مهمترین ساعت زندگی خود برگزید، و صحنههایی را که به مرگ نزدیک شد، نشان داد. “میخواستند او را بگیرند، اما هیچکس او را نمیگرفت، زیرا که ساعت او هنوز نرسیده بود.” پس دوباره و دوباره از همان ابتدا او میدانست که جلال خود را بر انسانها ﺁشکار میسازد. او از همان ابتدا میدانست که جلال و شکوه او تا به صلیب ﺁویخته نشود، نمایان نخواهد شد.
پس میتوانیم از خود بپرسیم، هنگامی که او به درخواست مادرش پی برد که خدا او را دعوت میکند، اما نه از او، تا نخستین معجزهٔ خود را انجام دهد و جلال خود را ﺁشکار سازد، باید میگفت: “افکار من از ﺁن تو نیست؛ ساعت من هنوز نرسیده؟ با شفقت بر او نگریسته، از جانش شمشیری میگذشت. با لطافت و عطوفت بیرحمانهای که به او میبخشید، تنها با دلسوزی تمام به او که اکنون ابزار ناخودﺁگاه احضار او به شغلی بود که میدانست باید به مرگ ختم شود، نگاه میکرد. او در این عمل سادهای که برای پذیرایی از مهمانان در مراسم عروسی انجام میشد، اهمیت بسیار متفاوتی از ﺁنچه دید، دید. اون اینجا توی این میز عروسی بود که احساس کرد خودش رو تحریک کرده تا قدمی برداره که تمام شخصیت زندگیش رو تغییر داد
چون از یک شخص خصوصی اولین معجزهاش یک شخصیت عمومی و با سابقه ای مشخص شد “تا از این پس در گردبادی گردباد زندگی کنم. تا به اندازهای که میخورید، وقت نداشته باشید که عبادت کنید، چون دیگران خوابیدهاند، و چشمها را خیره نگاه دارید، و هر زبان را. تا درپی ﺁن باشند، تا درندهخو و درنده باشند، و درپی ﺁن باشند، و درپی ﺁنها باشند، و درپی گروهی عامی کنجکاو، و شکار شوند. تا نفرت و بیحرمتی و کفرگویی شود. که دشمن عمومی محسوب شود؛ تا تحت نظر قرار بگیرند، جاسوسی کنند، به دام بیاندازند و به عنوان یک مجرم بدنام به دام بیاندازند” — ﺁیا ممکن است تصور کنیم که مسیح نسبت به همه اینها بی تفاوت بوده است، و اینکه بدون کوچک شدن از مرز عبور کرده که نشانگر ﺁستانه فعالیت او در جامعه است؟
و این کمترین چیزی بود که در این عمل او یک شخصیت عمومی و مشخص شد. جلالی که در اینجا یک اشعه را به خانه روستایی کانا میریزد باید به ﺁن ظهر خیرهکننده و بینقص که از صلیب تا دورترین گوشه زمین میدرخشید، برسد. همان ظرفیت و میل به برکت دادن به بشر که در یک امر کوچک و خانوادگی باعث ﺁسودگی خاطر دوستان شرمسارش شد, باید با تمام نیازهای انسان ها سازگار شود, و باید بیباکانه به بالاترین حد ازخودگذشتگی برسد. کسی که پادشاه حقیقی انسان است، باید از هیچ مسئولیتی، از هیچ دردی، از هیچ تردیدی که نیاز انسانها او را بدان میخوانند، شانه خالی کند. و عیسی این را میدانست: در ﺁن ساعتهای ﺁرام و طولانی و روزهای سخت ناﺁرام در ناصره، او به اندازهگیری وضعیت واقعی این دنیا پرداخته بود، و برای این که انسانها را از خودخواهی بیرون ﺁورد و به خدا توکل کنند چه باید میکرد؟ “من اگر برداشته شوم، همه را به سوی خود خواهم کشید.” این موضوع حتی اکنون به ذهن او نیز خطور کرده است. جلال او افتخار ازخودگذشتگی مطلق بود، و او میدانست که چه چیزی در بر داشت. پادشاهی او خدمتگزاری بود که هیچ کس نمیتوانست انجام دهد.
شیوه ای که معجزه در ﺁن انجام شد، شایسته توجه است. مسیح همه کار میکند، در حالی که به نظر میرسد خدمتکاران همه کار را انجام میدهند. خدمتکاران ﺁب را پر میکنند و خدمتکاران شراب را میریزند و هیچ عمل ﺁشکاری از قدرت الهی نیست، و هیچ کلام اسرارﺁمیز از گچها که بر دیگها میﺁید، نه ﺁنقدر حکمی که ﺁب شراب باشد. ﺁنچه تماشاچیان مشاهده میکنند، مردان هستند، نه خدا که از هیچ خلق میکند. وسیلهای که به نظر انسان میﺁید، خدا است. عیسی گفت: “دیگها را از ﺁب پر کن.” سپس پر کردند؛ و ایشان را مثل صورت خود سیر نساخت، و مثل این بود که جای خود را به مسیح میگذارند تا بر کار خود بیفزایند. نه، اونا رو تا لبه پر کردن و باز میگوید: “بیرون ﺁیید و والی عید را متحمل شوید” و خسته شدند. میدانستند که فقط در ﺁب میریزند، و میدانستند که دادن ﺁب به والی جشن عروسیای، بیسزادگی ایشان را تضمین میکند؛ اما در این کار تردید نکردند. به نظر میرسید که به هر دلیلی از این کار سر باز زنند، و یا لااقل از عیسی توضیح یا امنیتی بپرسند که او عواقب بد را متحمل خواهد شد؛ اما یک دلیل در طرف دیگر وجود داشت که از همه اینها بیشتر بود— ﺁنها فرمان او را داشتند که به ﺁنها دستور داده شده بود از او اطاعت کنند. پس، در جایی که استدلالها ﺁنان را به حماقت میکشاند، ایمان مطیع، ﺁنان را معجزهای میکند. ایشان جای خود را گرفته، خدمت کردند و هر که مسیح را خدمت کند و ارادهاش را به جا ﺁورد، کارهای عظیم خواهد کرد. زیرا مسیح هیچ چیز را بیفایده، بیفایده و بیارزش نمیخواهد. اما این راهی است که ما سعی می کنیم: به ما فرمان داده شده است که کارهایی را انجام دهیم که به نظر نامعقول میﺁید، و قادر به انجام ﺁن نیستیم. به ما فرمان داده شده است که توبه کنیم و هنوز گفته نشده است که توبه، عطای مسیح است. به ما فرمان داده شده است که نزد مسیح ﺁییم و در عین حال اطمینان داریم که اگر پدر ما را جذب نکند، نمیتوانیم بیایم. به ما فرمان داده شده است که کاملا مقدس باشیم، و با این حال میدانیم که یوزپلنگ نمیتواند لکههای خود را تغییر دهد، و حتی یکی از ما ذراعی به قد خود اضافه نمیکند، بنابراین نمیتوانیم گناهانی را که جانمان را لکهدار میکنند دور کنیم و به حضور خدا سلوک نماییم. با این حال، این فرمانها به روشنی به ما داده شده، نه تنها برای این که احساس درماندگی کنیم، بلکه برای اجرا. ما ناتوانی خود را حس میکنیم، و میتوانیم بگوییم که غیر منطقی است که از خود بخواهیم ﺁنچه را که نمیتوانیم انجام دهیم، از ما تقاضا کنیم، که از خمیرمایه و ﺁبدار جانهای بشری خود شراب تولید کنیم که بر مذبح مقدس خدا ریخته شود؛ اما این غیر منطقی نیست. اطاعت از خدا در سادگی سهم ما است. ﺁنچه به ما فرمان داده شده است انجام دهیم، و هنگامی که کار میکنیم، خود نیز عمل خواهد کرد. او ممکن است این کار را به هیچ وجه نمیتوانست انجام دهد، همان طور که مسیح در اینجا هیچ کاری نکرد، اما با ما خواهد بود و به طور مؤثر کار خواهد کرد. همان طور که خواست مسیح بر ﺁب جاری شد تا با خصوصیات جدیدی به ﺁن عطا شود، خواست او نیز میتواند با هر بخش دیگری از خلقت او، بر جانهای ما نفوذ کند و ﺁنان را با مقصودش همساز سازد. “هرچه به شما گوید، بکنید.” این راز معجزهﺁفرینی است. اگر چه به نظر میرسد که در حال تلف کردن قدرتتان هستید و خود را در برابر تمسخر دیگران میگشایید؛ این کار را انجام دهید، اگرچه در خودتان هیچ توانائی برای تاثیر گذاشتن بر ﺁنچه هدف قرار می دهید وجود ندارد؛ این کار را به کمال و تا لبهاش بکنید، مثل این که شما تنها کارگر هستید، گویا خدایی نیست که از عقب شما بیاید و کمبودها را فراهم ﺁورد، بلکه گویا هر کمبودی از جانب شما کشنده باشد؛ منتظر خدا مباشید تا کار کند، زیرا فقط در شما و در میان شما است که کار خود را در میان مردم به جا میﺁورد.
اهمیت این حادثه چندراهه اول اینکه، کلید معجزات سرور را به ما میدهد. این رسم شده است که معجزات را بیارزش جلوه دهیم. اغلب تصور میشود که ﺁنان انجیل را به هم زده، ادعای واقعی مسیح را پنهان میکنند. اغلب تصور میشود که تا به حال معجزاتی که ثابت میکند عیسی پسر خداست، مانع بزرگی برای پذیرش او بوده است. اما برای این که مفهوم ﺁنها را به درستی درک نکنیم، باید به این نکته توجه کنیم. معجزات بیتردید یکی از مهمترین اجزای زندگی عیسی را تشکیل میدادند؛ و در این صورت، ﺁنها باید هدفی مهم را دنبال می کردند؛ و ﺁرزوشون اینه که از اینجا دور بشن… چون خیلی مهم هستن… … ﺁرزو کردن ﺁنان دقیقا به این خاطر است که ماهیت دین مسیح را تغییر میدهند و ﺁن قدرت را به ﺁن میدهند که در تمام دورانهای گذشته اعمال کرده است.
وقتی یهودیان در مورد ادعاهای او با او یا با او صحبت میکردند، قدرت معجزهکردن همواره در نظر او سنگینتر بود. او به طور مشخص بیان کرد که محکوم کردن کسانی که ادعاهای او را رد کرده بودند, از شرایطی ناشی شد که او در میان ﺁنان کارهایی را انجام داده بود که هیچ کس دیگری انجام نداده بود. او ﺁنان را به انکار این که خدا این کارها را انجام داده است، متهم میکند. پس از عقبنشینی از زمین، معجزهٔ رستاخیز هنوز به عنوان دلیل قانعکنندهای برای اثبات این که او تنها کسی بود که خود را برای ﺁن ﺁماده کرده بود، مورد توجه قرار میگرفت. پس بیشک قدرت معجزهکردن گواه بزرگی بر مأموریت الهی مسیح بود.
اما با این حال، ما در ﺁن گزارش، با این نکته که تنها هدف معجزات او، کسب ایمان مردان به مأموریتش بود، موافق نیستیم. برعکس، به ما گفته میشود که این یکی از وسوسههای شیطان بود، وسوسهای که همواره در مقابل او مقاومت میکرد، تا بدون هیچ انگیزهای از قدرتش برای این هدف استفاده کند. ﺁن ننگ بود که بر مردم انداخت، جز ﺁنکه نشانهها و معجزات را میدیدند که باور نمیکردند. او هرگز معجزهای نمیکرد، صرفا به خاطر تجلیتش. هر گاه مردم بیاعتنا و نادان برای نشانهای میخواستند، هر وقت که با تنفر پنهانشدهی ناشایست فریاد میزدند: “تا به کی ما را به شک میاندازی؟” از ﺁسمان نشانهای به ما نشان بده تا ایمان بیاوریم.” او ساکت بود. ایجاد یک رضایت صرف اجباری در اذهان که هیچ گونه همدردی با او نداشتند، انگیزه کافی نبود. ﺁیا کودکی بیمار در تب بود، ﺁیا در کنار جاده گدائی کور بود، ﺁیا در ﺁنجا جمعیتی گرسنه بود، و حتی شادی مهمانی قطع میشد: در اینها میتوانست موقعیتی شایسته برای معجزه بیابد؛ اما هرگز معجزهای نکرد، صرفا برای این که شک و تردید مردم بیمیل را برطرف کند. جایی که حتی ﺁغاز معجزات ایمان هم بیفایده نبود. او نمیتوانست در برخی مناطق معجزهای انجام دهد، چون ﺁنان ایمان نداشتند.
انگیزهٔ معجزات عیسی چه بود؟ او همان طور که اولین شاگردان او بودند، پادشاه ملکوت خدا در میان مردم. او ﺁدم ایدهﺁل، ﺁدم جدید، سرچشمهٔ حقیقی نیکویی، سلامتی و قدرت بشر بود. او ﺁمد تا به ما احسان کند، و روح خدا، سرشت انسان را به نهایت توانش پر ساخت، تا هر ﺁنچه انسان میتواند بکند. با داشتن این قدرتها نمیتوانست از ﺁنها برای انسانها استفاده کند. او که قدرت شفا دادن داشت، بدون توجه به نتیجهای که معجزه میتوانست بر ایمان کسانی که ﺁن را میدیدند داشته باشد، جز شفا نمیداد؛ خیر، او نمیتوانست اما شفا مییافت، با این که فورا شخص شفایافته را متهم میکرد که به هیچ کس اطلاع ندهد که چه کار کرده است. معجزات او اعمال پادشاهانهای بود که از طریق ﺁن به انسانها نشان داد که زندگی حقیقی در ملکوت خدا باید چه باشد و چه خواهد بود. اینها گفتههای خدا، تجلی جلال او، و جلال او بودند که دل پدر را به سوی فرزندان گمراهشدهاش گشود. ﺁنان به انسانها حسن نیت نشان دادند؛ و به چشم روحانی یوحنا، “علامات” عجایب روحانی، سمبلها و وعدههای این معجزات عظیمتر و برکات ابدیای که عیسی به ﺁنان عطا کرد، مبدل شدند. معجزات، رحمت الهی، فیض و خیرانتی را که در مسیح بود ﺁشکار ساخت، و انسانها را بر ﺁن داشت که برای تمام نیازهایشان به او توکل کنند.
بنابراین، باید مراقب باشیم که در هر دو حالت خطا نیفتیم. از یک سو نباید تصور کنیم که معجزات مسیح صرفا برای اثبات ادعای او مبنی بر اینکه بر زمین حکمرانی خداست، به کار گرفته شده است؛ و از سوی دیگر، ﺁیا تصور می کنیم که شگفتی های بهره مندی از ﺁن، هیچ کاری برای اثبات ادعای او و یا ترویج قلمرو اش انجام نداده است. شاعر می نویسد زیرا شاعر است، نه اینکه دنیا را متقاعد کند که شاعر است؛ با این حال با نوشتن او دنیا را متقاعد می کند. مرد خیرخواه همان گونه رفتار میکند که مسیح هنگامی که به نظر میرسید انگشت خود را روی لبانش میگذارد و به شفایخش هشدار میداد که هیچ اشارهای به این گونه اعمال نکند؛ و بنابراین همه کسانی که کارهای او را کشف می کنند می دانند که او واقعا خیرخواه است. عملی که یک مرد انجام می دهد تا به عنوان یک فرد خوب و خیرخواه شناخته شود, عشق او را نسبت به خیرخواهی نشان می دهد؛ و از ﺁن جهت است که معجزات مسیح از خالصترین و خودپنهانتگرانهترین رحمتیتیست که تا به حال زخمهای انسان را کشف و بستاند، به عمل ﺁمد، و ما او را پادشاه خود میدانیم.
۲. پس این اولین معجزهٔ عیسی چگونه جلال مسیح را نمایان ساخت؟ چه چیزی در ﺁن بود که باعث برانگیختن افکار و جلب اعتماد شاگردان شود؟ ﺁیا شایسته بود که رسانهای برای انتقال به ذهنهای ﺁنان باشد؟ و چه ایده هایی باید وجود داشته باشد؟ اولین تصویری که از معجزهٔ عیسی به دست ﺁوردند، بیشک حیرت و حیرتزدگیای بود که ﺁب را بهراحتی و بیوقفه به شراب تبدیل کرد. این شخص, باید احساس کرده باشد, در یک رابطه عجیب با طبیعت ایستاده است. در واقع، ﺁنچه یحیی شالودهٔ انجیل خود قرار داد، این بود که مسیح که برای نجات ﺁمد، همان کسی بود که همه چیز در ابتدا ساخته شد، و عیسی نیز به عنوان اولین قدم در ﺁشکار شدن خود او پیشرفت کرد. او سرچشمهٔ حیات است و خواست و ارادهٔ او در همه چیز نفوذ کرده است. او نه به عنوان غریبه و نه به عنوان یک غریبه که هیچ گونه همدردی با چیزهای موجود ندارد، بلکه به عنوان خالق باوفای که تمام چیزهایی را که ﺁفریده است دوست دارد، و میتواند از هر چیزی برای صلاح انسانها استفاده کند. او در خانهای در دنیا زندگی میکند و به عنوان پادشاه وارد طبیعت فیزیکی میشود، کسی که میتواند از ﺁن برای رسیدن به اهداف والای خود استفاده کند. تا به حال معجزهای نکرده بود، اما در این فرمان اول به طبیعت هیچ تردیدی نیست، هیچ تجربهای نیست، هیچ نگرانیای نیست، بلکه اعتماد بهنفس سادهای استادانه. او یا خود خالق جهان است و میﺁید تا ثروت و صلح را بازگرداند، یا نمایندهٔ ﺁفریدگار است. در این اولین معجزهٔ عیسی میبینیم که مسیح بیگانه یا غاصب نیست، بلکه کسی است که از قبل با ما و با همه چیز ارتباط نزدیک دارد. اطمینان داریم که خدا در او حاضر است.
۳ اما این قدرت ﺁفریدگار بود که در این معجزه نمایان شد، بلکه اشارهای نیز از مقصود عیسی در رابطه با استفاده از قدرت او بود. شاید شاگردان که میدانستند تعمیددهندهٔ تعمیددهنده از خود بزرگتر است، انتظار داشتند که او نیز جلال خود را با فروتنی نمایان سازد. ﺁنها اعتراف کرده بودند که عیسی پسر خداست، و طبیعتا انتظار میرفت که در او زندگیای عاری از شادیهای زمینی بیابد. و او را به عنوان پادشاه اسرائیل پیروی کرده بودند. ﺁیا میتوان گفت که او از این که میتوانست زمینهای مناسب در مشکلات کوچک خانواده بیابد، افتخار میکرد؟ این تقریبا برای ما تکان دهنده است که ایدههای خود را از پروردگارمان به او به عنوان یکی از طرفین ازدواج بنگریم. تا صدای او را بشنوند، درود ها، تمدنها، و درخواستهای یک گردهمایی دوستانه و شادی ﺁمیز. تا او را در حالی که دیگر چهره های اصلی در اتاق هستند، در حال ﺁماده شدن ببیند. همچنین میدانیم که بسیاری از کسانی که میتوانستند عادات او را مشاهده کنند، هرگز نمیتوانستند خود را با ﺁشنایی ﺁساناش با همهٔ مردم و ﺁزادی او در صرف صحنههای پرشکوه و تفریحات مضحک تطبیق دهند.
و فقط به همین دلیل است که در ﺁشتی دادن دین با شادی، خدا با طبیعت، ﺁیا مسیح جلال خود را در ضیافتی ﺁشکار میسازد، نه در معبد، نه در کنیسه، نه با جدا کردن شاگردانش برای تعلیم دادن به ﺁنها، بلکه در یک گردهمایی شادی، تا او را در خداوند تمامی حیات بشر بشناسند، و به کار او بنگرند. رستگاری با تجربه انسانی بسیار گسترده است. او در میان ما میﺁید، نه برای خرد کردن و تحقیر کردن احساسات انسانی، بلکه برای سرافرازی ﺁنها با سهیم شدن در ﺁنها؛ نه اینکه نشان دهیم که می توان جدا از تمامی همدردی های انسان ها زندگی کرد، بلکه ﺁنها را عمیق تر و تشدید کرد؛ از تجارت و روابط اجتماعی زندگی دور نشوید، بلکه ﺁنها را تقدیس کنید. او در تمامی احساسات و شادیهای خود سهیم میشود، و تمامی روابط طبیعی را تقدیس میکند؛ خود انسان, با علاقه به تمام منافع انسانی؛ نه فقط یک تماشاچی یا سانسور امور انسانی، بلکه خود مردی است که درگیر امور انسانی است. او به ما نشان میدهد که خدا از روی نادانیاش با چشمهای گشاده و کورکورانهای بر دل انسانها مینگرد، و به ما میﺁموزد که مقدس باشیم، و از امور روزمره زندگی دست نکشیم، و هر چند که از ﺁنها به خاطر امور دنیوی پوزش میاریم، وظایف و یا روابط زندگیمان نیست که مانع ما مسیح میشود. اما اینها همانهایی است که جلال او را به روشنی میتوان دید. خاکی که در ﺁن تمامی رئوفها و میوههای عدالت مسیحی رشد و غنی میشود.
این همان جلالی بود که مسیح به شاگردانش ارزانی داشت که ابتدا ببینند. او میبایست پادشاه ﺁنان میبود، نه این که مردانی را برای او جنگید، و نه با برهم زدن نظم طبیعی و ناراحت کردن راههای مردم، بلکه با شادی، تطهیر، و والاترین روح، وارد این راهها میشد. جلال او نباید محدود به کاخها یا محوطهٔ کوچکی از دربارها یا به یک بخش خاص از فعالیتها میشد، بلکه میبایست تمام زندگیهای بشری را به شکلهای عادیاش پرتو میافکند. او ﺁمد تا همه چیز را نو سازد، اما خلقت جدید تحقق ایده اصلی بود: هدف این نبود که با خنثی کردن طبیعت، یا با توسعهای یکطرفه از برخی عناصر طبیعی به دست ﺁید، بلکه با هدایت کل به مقصد اصلیاش، کل ﺁن را با خدا هماهنگ میساخت. و جلال مسیح را میبینیم و او را حاکم و نجاتدهنده میدانیم، زیرا که در او با هر که انسانی است، همدردی کامل میبینیم.
۴ یوحنا در حالی که از برکات عیسی در جشن عروسی لذت میبرد، هنوز نمیدانست که مقصود اربابش از ﺁفرینش زندگیای جدید و شادیﺁور برای این دنیای شریر چه بوده است. پس از ﺁن، بیشک دید که این معجزهٔ خدا تا چه حد بجا و شایسته بود، و از طریق این معجزات، افکار سرور خود را در مورد تمام فعالیتهایش بر روی زمین خواند. زیرا محال است که خود مسیح نیز نباید در مورد اهمیت این معجزه فکر میکرد. او در طی شش هفته گذشته از دورانی عبور کرده بود که از ﺁن ﺁشفتگی روحی شدید رنج میبرد و از لحاظ روحانی بسیار والاتر بود. وظیفه بی اندازه ای که بر او گذاشته شده بود برای او ﺁشکار شده بود. او میدانست که فقط با مرگ او میتوان به انسانها برکت فراوان داد. ﺁیا امکان دارد که در حالی که او برای اولین بار قدرت خود را برای بازگرداندن شادی این مهمانان در عروسی به کار میبرد، نباید در شراب نشانی از خون را میدید که باید برای تجدید قوا و تجدید حیات مردم میریخت؟ تعمیددهندهای که ذهن او با عقاید عهد عتیق تغذیه میشد، مسیح داماد و مردمش عروس خوانده میشد. ﺁیا عیسی همچنین کسانی را که به او به عنوان عروس ایمان ﺁورده بودند، به عنوان عروس خود نمیدانست، و نباید تصور میکرد که پیوند زناشوییاش را با تمام وجود با انسانها هماهنگ میسازد؟ پس بدون شک در اولین معجزهٔ خود خلاصهای از کل کار خود را دید. در این تجلی اول از شکوه او، حداقل برای خودش، یادﺁوری است که تنها با مرگ او جلال کامل خواهد شد. بدون او، همان طور که میدید، شادی این جشن عروسی به زودی فرا میرسید. و بیﺁنکه از زندگی او برای انسانها بهرهمند شود، هیچ مجوزی از انسانها به خدا بیعیب و بیعیب نمیرسد، هیچ یک از امیدهای بلند بشر که شخصیتهای پاک و کارهای شریف را شکوفا میسازند، تحقق نمییابد. این به عروسی شام بره است، از او که کشته شد، و ما را به خون خود فدیه داد، که دعوت شدیم. یحیی “زن بره” را که عروس شوهرش بود، در نظر داشت. و هر کس که در ﺁن مهمانی که تجربه این زندگی را به خود اختصاص میدهد بنشیند، و تمام تعطیلات خود را از اعتماد و محبت که شادی ابدی و بیپایان را برای مردم مسیح باز میکند، بردارد و جامههای خود را در این خون سفید کند. او نباید از نزدیکترین معاشران خود با محبت خالصانه به مسیح شانه خالی کند.
۵ شاگردان عیسی، وقتی قدرت و نیکویی او را در این معجزه دیدند، بیش از هر زمان احساس کردند که او پادشاه برحق است. “به او ایمان ﺁوردند.” برای ما این نشانه ها در ﺁخرین لحظه، در مرگ او ادغام شدند. شادی، ایثارگری، تقدس، قدرت و زیبایی شخصیت انسانی که مرگ در دنیا به وجود ﺁورده است، گواه بزرگی است که امروزه بسیاری را قادر میسازد به او ایمان ﺁورند. حقیقت غیر قابل انکار است. تاریخنگاری هوشمند که به رشد و نمو ملتهای اروپایی میپردازد، مرگ مسیح را از مهمترین و بانفوذترین قدرتها در نظر دارد. همه چیز را با تغییر تحت تأثیر قرار داده است، و سرچشمهای بیپایان برای انسانها بوده است. پس ﺁیا میخواهیم او را انکار کنیم یا او را تصدیق کنیم؟ ﺁیا ما مثل رئیس ضیافت عمل میکنیم که بدون ﺁنکه از جایی که میﺁید از شراب نیکو لذت میبرد، یا این که خود را مدیون ﺁفرینندهٔ حقیقی سعادت میدانیم؟ اگر شاگردان به او ایمان میﺁوردند، چون میدیدند که او این مهمانان عروسی را با شراب میریزد، ﺁیا ایمان نمیﺁوریم، که میدانیم در این همه سال، درد و رنج را به امید و تسلی، تهیدست و شکستهدلان را به رحمت خدا ﺁراسته است، و با خدا؟ ﺁیا جلالی که او در قانا در این ازدواج نشان داد، دقیقا همان چیزی نیست که ما را با اعتماد و محبت به او جذب میکند؟ ﺁیا نمیتوانیم کاملا به این خداوند اعتماد کنیم که با تمام وجود با او همدردی میکند و قدرت الهی او را هدایت میکند، که حضور خدا را در تمام جزئیات زندگی بشری میﺁورد، که به تمامی خوشیها و غمهای ما وارد میشود، و همواره هوشیار است که هر نیاز ما را پیش بینی میکند، و ﺁن را از کمال کفایت می؟ خوشا به حال ﺁنان که دل او را به عنوان مادرش میشناسند، و از اینکه نام خواستههای خود را بر زبان ﺁورند و ﺁن را به او بسپارند.
انجیل سنت جان، جلد اول — مارکوس دادز