پاکسازی معبد
چون عید پِسَخِ یهود نزدیک بود، عیسی به اورشلیم رفت. 14در صحن معبد، دید که عدهای به فروش گاو و گوسفند و کبوتر مشغولند، و صرّافان نیز به کسب نشستهاند. 15پس تازیانهای از طناب ساخت و همۀ آنها را همراه با گوسفندان و گاوان، از معبد بیرون راند. و سکههای صرّافان را بر زمین ریخت و تختهایشان را واژگون کرد، 16و کبوترفروشان را گفت: «اینها را از اینجا بیرون برید، و خانۀ پدر مرا محل کسب مسازید!» 17آنگاه شاگردان او به یاد آوردند که نوشته شده است: «غیرت برای خانۀ تو مرا خواهد سوزانید.»#مزمور ۶۹:۹. 18پس یهودیان#2:18 منظور سران یهود است؛ همچنین در آیۀ ۲۰. در برابر این عمل او گفتند: «چه آیتی به ما مینمایانی تا بدانیم اجازۀ چنین کارها را داری؟» 19عیسی در پاسخ ایشان گفت: «این معبد را ویران کنید که من سه روزه آن را باز بر پا خواهم داشت.» 20یهودیان گفتند: «بنای این معبد چهل و شش سال به طول انجامیده است، و حال تو میخواهی سه روزه آن را بر پا کنی؟» 21لیکن معبدی که او از آن سخن میگفت پیکر خودش بود. 22پس هنگامی که از مردگان برخاست، شاگردانش این گفتۀ او را به یاد آورده، به کتب مقدّس و سخنان او ایمان آوردند. یوحنا ۲:۱۲
ﺁیا خانوادهٔ ناصره قبل از رفتن به کفرناحوم از قانا به شهر خود بازگشتند یا خیر، یحیی به ما خبر نداد. همچنین به ما نمیگویند که چرا در این زمان به کفرناحوم رفتند. شاید برای پیوستن به یکی از کاروانهای بزرگتر که برای عید قریبالوقوع به اورشلیم میرفت، لازم بود. نه تنها شاگردان عیسی که برخی از ﺁنان خانههای خود را در کنار دریاچه داشتند، عیسی را همراهی میکردند، بلکه مادر و برادرانش را نیز همراهی میکردند. طرز صحبت کردن این برادران در رابطه با مادرش نشان میدهد که او و ﺁنها با او همنشین بودند. ﺁنان “روزهای بسیار” در کفرناحوم باقی ماندند، زیرا فصح نزدیک بود. پس از این که به اورشلیم ﺁمد و برای اولین بار پس از تعمیدش در ﺁنجا ظاهر شد، چندین معجزه انجام داد. این یوحنا از میان میرود، و به عنوان مهمترین و شایستهترین شخص برای ثبت یک عمل معتبر انتخاب میکند.
موقعیتی که این عمل را گاه و بیگاه پیش میبرد برای یهودیان اورشلیم ﺁشنا بود. وقایعی که در پرستش تمپل وجود داشت، سوءاستفادهای فاحش به بار ﺁورده بود. نمازگزاران از نقاط دور افتاده سرزمین مقدس و از کشورهای دیگر به راحتی میتوانستند حیواناتی را که در قربانیها استفاده میشد، در همان نقطه بخرند. همچنین میتوانستند مواد قربانیهای مختلف را از قبیل نمک، غذا، روغن، کندر بخرند. تاجران در تأمین این تقاضا کند نبودند و با یکدیگر رقابت می کردند و نزدیک تر و نزدیک تر به حوزه های مقدس می خزیدند، تا اینکه برخی به بهانه رانندگی در حیوانی برای قربانی کردن، در دادگاه خارجی فروشی کردند. این دادگاه حدود ۱۴ جریب زمین داشت و با سینههای بلند دیواری از محوطهٔ اندرونی جدا شده بود. این دادگاه، تعدیهایی داشت که تعدی غیریهودیها را از درد مرگ منع میکرد. در اطراف این دادگاه بیرونی، ستون مرمر، با رنگهای غنی و با چهار ردیف ستونها تزئین شده بود و با سرو سدر پوشیده شده بود و سایههای بسیار زیادی برای تجار فراهم میکرد.
نه تنها فروشندگان دام و فروشندگان کبوتر، بلکه صرافان نیز وجود داشتند؛ زیرا هر یهودی باید به بیتالمال مالیات سالیانه نصف مثقال میداد، و این مالیات را فقط میتوان به پول مقدس پرداخت. هیچ سکهٔ خارجیای با نشان دادن فرمانبرداری از یک پادشاه بیگانه، اجازه نداشت معبد را ﺁلوده سازد. از این رو، نیاز مبرم به صرافان و صرافان بود، نه فقط برای یهودیای که از مناطق دوردست امپراتوری پارس به ضیافت ﺁمده بود، بلکه برای ساکنان فلسطین نیز لازم بود؛ زیرا یالهای رومی با استفاده از مثمر، کل را از خانهاش ﺁواره کرده بودند.
بنابراین، ممکن است به نظر رسد که جای مناسبی برای گفتن این رسم مناسب وجود داشته باشد. به هر حال، این یکی از ﺁن سوء استفاده ها بود که، در حالی که ممکن است ذهن تازه و پیچیده ای را تکان دهند، هر دو به این دلیل مجاز هستند که در ﺁسایش عمومی و به این دلیل که علاقه ای ویژه ای به پشت دارند، سهیم باشند. در واقع، این عمل نتایج اسفباری به همراه داشت. فروشندگان گاو و صرافان همیشه به خاطر سود خود، بدنام بودهاند، و حقایقی که به اندازهی کافی ثبت شدهاند تا سرورمان را “لانهای از دزدان” بخواند. فقرا با خجالت فریب خورده بودند و پرستش خدا به جای ﺁن که ﺁسان و غنی شود، محدود و فقیر بود. و حتی اگر این ترافیک تحت نظارت دقیق و اصول غیرصلحﺁمیز انجام میشد، اما ناپسند بود که پرستندهٔ ﺁن که به معبد میﺁمد و در پی ﺁرامش و دوستی با خدا بود، میبایست از میان دستهای فروشندگان عبور میکرد و از کوره در میرفت و فریاد بازار دامها سر میداد. …. با این حال، بسیاری از مردم با شنیدن این گفتهها از شجاعت کافی برخوردار نبودند که شخص را توبیخ و بیحرمتی کنند.
عیسی هنگام ورود به معبد، خود را در میان این صحنۀ ناسازگار مییابد؛ صدای بازار، فریادهای بلند و پرشور تاجران رقیب، و صدای بلند انتخاب یک حیوان از گله، صدای بلند و خندهدار گروههای بیکار تماشاچیان. عیسی نمیتواند ﺁن را تحمل کند. غیرت برای حرمت خانهٔ پدرش او را در بر دارد. معبد ادعا می کنه که اون انتقامش رو از سوء استفاده کردن گرفته او در هیچ کجا نمیتواند به شایستگی اقتدار خود را به عنوان مسیح به اثبات رساند. از میان تارهایی که در مورد او دروغ میگویند، بلاهای مهلکی را به سرعت به هم میریزد، و به ﺁرامی وجدان عمومی را رها میکند تا اعمال خود را توجیه کند، او تکتک دست پیش میرود تا دامها و تجار را با هم بیرون کند. صحنهای از خشونتها – گلههایی که به اینجا و ﺁنجا میشتابند، صاحبان اموال خود را حفظ میکنند، و صرافان را که میزهای خود را در دست گرفته بودند، چون عیسی از یک به دیگری میرفت، و سکههای پراکندهشان را میریخت؛ و در تمام این بلای تهدید ﺁمیز و چشم فرمانده غریبه هیچ وقت در هیچ موقعیت دیگه ای ارباب ما از خشونت استفاده نکرد
گستاخی عمل شباهت های کمی دارد. دخالت در معبد با هر یک از رسوم شناختهشدهاش خود ادعایی بود مبنی بر اینکه در اسرائیل پادشاه است. اگر یک غریبه ناگهان در لابی خانه عوام ظاهر می شد، و با احترام رفتار، و نیروی درستکاری، برای جبران سوء استفاده از مقام گذشته ای که در ﺁن منافع طبقه مرفه و صاحب امتیاز دخیل بود، نمی توانست احساس بیشتری ایجاد کند. تعمیددهنده با اوست و با چشم فرماندارش، سوار را میکند. اما نیازی به تعمیددهنده نبود: عمل وجدان بیدار شده مسیح در خود مردان برای سرکوب مقاومت کافی بود.
بیشک عیسی کار خود را در خانهٔ خدا ﺁغاز کرد، زیرا میدانست که معبد، قلب حقیقی قوم است؛ که ایمان به خدا بود که قوت و امید ﺁنها بود، و از دست دادن ﺁن باور، و به تبع ﺁن بیحرمتی و دنیوی، خطرناکترین ویژگیهای جامعه یهودی بودند. اگر مردم واقعا باور داشتند که خدا در معبد حضور دارد، نمیتوانست وضعیت روحانی معبد را تحمل کند.
چنین عملی بدون انتقاد نمیتواند به وقوع بپیوندد. در ﺁن شب در اورشلیم به خوبی به این موضوع اشاره میشود. سر هر میز، موضوع گفتگو و جدیترین میز در هر کجا که مردان در ﺁن جلسه داشتند. بسیاری ﺁن را به عنوان یک مجسمه کاذب محکوم می کنند. اگر او اصلاحطلب است، چرا توجه خود را به ریاکاری مردم معطوف نمیکند؟ چرا وقتی بیرحمیها و بیشرمیها فراوان میشود، چنین غیرت مضاعفی و غیرتی در خصوص بیگناهی نشان داده میشود؟ ﺁیا نباید غیرت او را در پاک کردن زمین از ﺁلودگی خارجیان صرف کرد؟ چنین اتهاماتی ﺁسان است. هیچ مردی نمیتونه هر کاری بکنه، حداقل میتونه هر کاری رو یکجا انجام بده. با این حال، مدافع نرمخویی، با سهلانگاری خود در مورد سایر علل، که شاید به همان اندازه ضروری باشند، مغایرت دارد؛ و کسی که برای ماموریت های خارجی تمنا می کند، یادﺁوری می کند که ما کافران را در خانه داریم. اینها نقدهایی است که بهطور معمول از عوامل عیبیابی استفاده میشود، و از مردانی که هیچ تمایلی به پیشرفت ندارند.
عده ای دیگر نیز که این عمل را تصویب کردند، نتوانستند خود را با این روش تطبیق دهند. ﺁیا کافی نبود که به سوء استفادهها اشاره کنیم و به مقامات دولتی نمایندهٔ محکمی داده باشیم؟ ﺁیا منصفانه بود که پا پیش گذاشتید و قدرت مقامات سنهدریم یا معبد رو غصب کردید؟ ﺁیا این عمل با وقار و وقار پیشگوییشدهای هماهنگ بود که خلافکاران را با دست خود بیرون راند؟ حتی دوستداران خدا نیز ممکن است اندکی ﺁشفته و ﺁشفته شده باشند، چون او را با چشمانی ﺁتشین و چشمانی شعلهور دیدند که با خشونت در برابر انسانها و حیوانات به راه میرود. اما ﺁنان به یاد ﺁوردند که نوشته شده بود: “غیرت خانهٔ تو مرا فرو خواهد گرفت.” ﺁنان شاید به یاد میﺁوردند که چگونه محبوبترین پادشاه اسرائیل در مقابل کشتی رقصید، و در واقع رسواکنندگان صومعهای که از جان و دل بودند، اما با تأیید همه مردم روشنبینی و داوریهای روحانی. و شاید به یاد میﺁوردند که ﺁخرین نبوتهایشان چگونه گفته بود: “اینک پروردگاری که میجویید ناگهان به هیکل خود خواهد ﺁمد. و کیست که روز ﺁمدن او را تابد؟ و کیست که چون (خدا) بخواهد بایستد؟”
این غیرت، عمل عیسی را فورا توضیح داد و توجیه کرد. برخی از بدرفتاری ها ممکن است با درخواست از مقامات مسئول اصلاح شود؛ دیگر انسانها را فقط با ﺁتشی که جان پاکش را به ﺁتش کشیده است و دیگر نمیتواند بینایی را تحمل کند، میتوان از میان برداشت. این غیرت، غلبه بر تمام عواقب ظاهر و اعمال، پاک کردن ﺁتش، و در پیش گرفتن ﺁنچه توهینﺁمیز است. همیشه ریسک خودش رو داره که اجرا بشه: مقامات اورشلیم هیچ گاه عیسی را از این مداخلهٔ اول نبخشیدند. با اصلاح سوءاستفادهای که ﺁنان هرگز نباید اجازه میدادند، او ﺁنان را در چشم مردم ﺁسیب دید و ﺁنان هرگز نمیتوانستند ﺁن را فراموش کنند. زیال همچنین خطر رفتار بیملاحظه و زیادهروی در ﺁن را به جان میگیرد. “غیرت” خود چیز خوبی است، اما “در خود” وجود ندارد. در شخصی خاص وجود دارد و در جایی که شخص ناکاملند یا خطرناک است، غیرتی ناکاملند یا خطرناک. غیرت مرد مغرور و خودخواه، شرارت است، غیرت جاهلان در مصیبتها. با این حال، با هر ریسکی، انسان را که خورده، تسخیر شده و اسیر شده است، با دلسوزی پرشور با مظلومان و مظلومان و غفلت و غیر قابل تحمل برای راستگویی و سربلندی خدا، به ما عطا کن، تا به انسانهایی که میتواند بایستد و گمراهی را ببیند، کسی که میتواند در اعمال ناشایست و ناشایست فریب خورد، زیرا اصلاحاتی که انجام میدهد بسیار مشکل، پرمخاطره و پرمخاطره است. کسی که ناگهان دست به عمل ناشایست میزند، ممکن است هیچ اختیار قانونی نداشته باشد که هنگام مطرح کردن ادعایش، از او دفاع کند، اما این کار را برای همه انسانهای خوب توجیه میکند. غیرت عیسی در تمام زمانها بر مسیح تسلط داشت. او نمیتوانست دست روی دست بگذارد و گناهان دیگران را بشوید. این بود که او را به صلیب ﺁورد، چیزی که در وهله نخست او را به این دنیا ﺁورد. اون باید دخالت میکرد غیرت برای جلال پدرش، غیرت برای خدا و انسانها او را تسخیر کرد.
از این رو، عیسی خود را برای کسانی که نمیتوانستند این عمل را درک کنند و نشانهای بخواهند، بسیار ﺁگاهانه قرار میداد. ﺁنان جواب او را نمیدانستند؛ و منظور ﺁنها این نبود که باید این کار را بکنند. معمولا جوابهای خداوند ما بسیار معقولانه است. اگه بخوان، مردم فرصت دارن که سرشون رو گرم کنن. برای مثال، ﺁنان اغلب از خود سؤالهای احمقانه میکردند، و این سؤالات تنها جوابهای ﺁنان را میپذیرفت. و این سؤال را مطرح میکند: “چه نشانهای به ما نشان میدهی، حال ﺁنکه این کارها را میکنی؟” مضحک بود این برای این بود که از یک نور بخواهیم تا نور را با ﺁن ببیند، یک نشانه. غیرت او برای خدا که جمعیت را پیش از ﺁن حمل میکرد، و خانهٔ خدا را که از بیحرمتی پاک بود، جارو میکرد، بهترین گواه بر اختیارات او و مسیح بودن او بود. اما نشانهای وجود داشت که او میتوانست بدون زیر پا گذاشتن اصل خود به ﺁنان وعده دهد که معجزهای انجام ندهند، صرفا به خاطر متقاعد کردن ذهنهای بیمیل. یک نشانه بود که بخش جدایی ناپذیر کار او را شکل داد؛ علامتی که او باید کار کند، صرف نظر از تاثیر ﺁن بر نظر ﺁنها از او، نشانه رستاخیز او. و بنابراین، هنگامی که از او نشانهای از قدرت او برای اصلاح سوء استفادههای معبد میخواهند، او این نشانه را به ﺁنان وعده میدهد، که هنگامی که ﺁن معبد را ویران میکنند، معبد را دوباره برپا میکند. اگه بتونه بهشون یه معبد بده… اون قدرت داره. “این معبد رو نابود کن، و در عرض سه روز اون معبد رو برپا میکنم.”
منظور او از این سخن عجیب چه بود، که حتی شاگردانش نیز تا مدتها بعد ﺁن را نمیفهمیدند؟ ما نمیتوانیم شک کنیم که در مقاومت ﺁنان در برابر اولین عمل عمومی, درست و ضروری, و خوشامدگویی به همهی افراد خوشقلب, همانگونه که بود, او ﺁشکارا نشانهی نفرت عمیق از همهی اصلاحات را دید که ﺁنها را به رد کردن همهی کارهاش رهنمون میشد. او در مورد لحن مقامات, در مورد وضعیت مذهبی کشورش بسیار تفکر کرده بود. چه مرد جوان سی ساله ای که هیچ کاری در او انجام نداده است؟ او تصمیم گرفته بود که در هر نقطه با مخالفت روبرو شود، و در حالی که معدودی از افراد باایمان در کنار او میایستند، رهبران قوم قطعا با او مقاومت کرده، او را نابود میکنند. در این عمل اول او، روح نفرت و حسد و بیخدایی را که سرانجام مرگ او را احاطه کرد، میبینند. اما او همچنین میدانست که باید نشانهای باشد برای نابودی قوم. با نابود کردن اون میدونست که دارن خودشون رو نابود میکنن شهرشون و معبد اونا همان طور که دانیال مدتها پیش گفته بود: “مسیح منقطع خواهد شد… و مردمی که می ﺁیند شهر و قدس را نابود خواهند کرد.”
از این رو، کلام او معنای بسیار مشخصی داشت. این معبد رو نابود کن، همونطور که قطعا با انکار قدرت من و مقاومت در برابر اعمال اصلاحی من، و در نهایت مصلوب کردن من، و در عرض سه روز، من این معبد رو برپا میکنم. چنانکه با انکار اقتدار و مصلوب کردن شخص من، این خانهٔ پدر خود را هلاک میسازی، همچنان به قیامت من، مردمان را مسکن حقیقی خدا خواهم گردانید و پرستش جدید و روحانی را برقرار خواهم ساخت. “این نمایش بزرگ در حضور مسیح به اجرا در می ﺁید. مسیح هلاک میشود: معبد سقوط میکنه مسیح دوباره زندگی میکند: معبد حقیقی در خرابههای معبد مقدس برپا میشود. زیرا که در ملکوت خدا بازگشت سادهای نیست. هر احیا در یک زمان پیش پرداخت است.” یه معبد زنده از یه معبد سنگی بهتره طبیعت انسان، تسخیر شده و الهامشده از خدا، این معبد حقیقی خداست.
این علامت در دو سال گذشته به ﺁنها داده شد. در حالی که عیسی ﺁخرین نفس خود را بر روی صلیب کشید، پردهای از معبد را اجاره کرد. دیگر چیزی برای حجاب وجود نداشت؛ شکوه و جلال بینظیر همیشه از میان رفته بود. معبدی که خدا مدتها در ﺁن ساکن بود، جز پوششی، تمسخر و رقتانگیز در نهایت، مانند لباس دوست متوفی، یا خانهای که خود باقی میماند، اما برای همیشه به ما تغییر کرد. یهودیانی که مسیح را به صلیب کشیده بودند، معبد خود را به طور مجازی نابود کرده بودند. چند سال بیشتر و توی خرابه ها بود و از اون موقع تا حالا هم همینطور بوده ﺁن عمارتی که زمانی منزلت و منزلت فوقالعادهای داشت، مکانی بود که خدا در ﺁن قرار داشت و پرستش میشد، و جایی که او بر زمین به شکلی بیهراس از انسان ساکن بود، از ساعت مرگ مسیح به جارو و ویرانگری محکوم شده بود.
اما در عرض سه روز، معبد جدید و بهتری در بدن مسیح برافراشته شد، با حضور خدای ناپاک جلال یافت. چهل و شش سال بود که یهودیان در کپهای عظیم که فاتحان ﺁنان را متحیر و بیدار میکرد، به سر میبردند. بدین ترتیب، معبد سلیمان را با شکوهتر از ﺁن بنا کردند. اما برای بازسازی معبد که در مصلوب کردن خداوند نابود شدند، فرا تر از ﺁنها بود. نشانه بازسازی معبد مرمر، که ﺁنها ﺁن را به عنوان یک اسراف مضحک بررسی کردند، در واقع نشانه ای بسیار کمتر از حیرت انگیز و بی نهایت قابل توجه تر از چیزی بود که او به ﺁنها داد تا از مرگ برخاستند. اگر در عرض سه روز غیر ممکن بود که ﺁن پارچه باشکوه را پشت سر بگذاریم، با این وجود ممکن است کاری برای ﺁن انجام شود: اما برای پرورش جسد مسیح هیچ کاری نمیتواند با مهارت، پشتکار و قدرت انسان انجام شود.
اما این مشکل عظیم این نشانه نیست که باید توجه ما را به خود جلب کند. بلکه اهمیت ﺁن است. مسیح از مردگان برخاست، نه ﺁنکه انسانهای بیایمان و حقیقتپرست را به ایمان برانگیزاند، بلکه تا همهٔ انسانها را به تمثالهای جدید و نیکوتر، با پرستش روحانی و معاشرت دائم با خدا مجهز سازد. برای رستاخیز ضروری بود. کسانی که به تدریج با مسیح ﺁشنا شدند، بیشک ﺁگاه شدند که خدا را بیش از هر زمان دیگری در معبد یافتهاند. بتدریج افکار تازهای در مورد خدا کسب کردند؛ و به جای این که او را به عنوان یک سلطان عالم تصور کنند که از نگاههای پرطرفدار در قدوسهای مخفی، و از طریق دستهای مقدس، هدایا و هدایای مردم را دریافت میکرد، یاد میگرفتند که او را پدر بدانند، که هیچ معیاری برای او بسیار عمیق نبود، و ﺁشنایی زیادی با انسانها نداشتند. ظاهرا ﺁنان ناخودﺁگاه به خود میاندیشیدند که مسیح، کاشف حقیقی خداست؛ یعنی معبد زندهای که ساعتها به ﺁنها اجازه میداد به خدای زنده دسترسی داشته باشند. اما نه تا وقتی که رستاخیز کامل شد، نه، چنان ثابت شده بود که قلبهایشان، با تمام قلبهای یهودی، بر روی معبد یکسان بود، که نه تا زمانی که معبد نابود شد، ﺁنها کاملا ﺁنچه را که در رستاخیز عیسی به ﺁنها داده شده بود، درک کردند. این رستاخیز بود که ایمان تزلزلناپذیر ﺁنان را به او به عنوان پسر خدا تأیید کرد. همان طور که پولس میگوید، این رستاخیزی بود که “او را پسر خدا با قدرت اعلام کرد.” پسر خدا بودن غیر ممکن بود. او به معبد ﺁمده بود و ﺁن را “خانهٔ پدر من” میخواند. نه موسی، نه سلیمان، نه عزرا، نه مقدسترین کاهن اعظم، در خواب میدیدند که با خدا در مورد معبد صحبت میکند، نه به عنوان “خانهٔ پدر” یا “خانهٔ پدر”، بلکه به عنوان “خانهٔ پدر” خود. و ﺁن رستاخیز بود که سرانجام ﺁن را توجیه کرد، و او را به نحوی اعلام کرد که پسر خدا نیست.
اما خدا در بدن مسیح مسکن دائمی خود را در میان انسانها نیافت. این حضور مقدس به منظور سهولت بخشیدن به انقضای خدا از اولی، با نظر به ناکاملی و تملک کامل هر یک از انسانها به روحالقدس او، کنار گذاشته شد. این رابطهٔ صمیمی با همهٔ انسانها، این ارتباط ﺁزاد خود را با همه، این محل سکونت همهٔ انسانها توسط خدای زنده، هدف تمام کارهایی بود که خدا در میان انسانها انجام داده است. او در معبد اورشلیم که در میان انسانها ساکن بود، برای سکونت در میان انسانها ﺁماده میشد. پولس میگوید: “برای سکونت خدا با هم بنا میشوید.” “شما هیکل خدای زنده هستید.” این واقعیتی بزرگ است که مردان با نماد رهبری شده اند— نفوذ کامل تمامی هوشمندی ها و تمامی موجودات اخلاقی با روح خدا.
برای ما این پاکسازی معبد یه نشونه است این نشان میدهد که عیسی حقیقتا میخواهد تمام کارهای عظیمی را که در دست دارد به انجام رساند. “اینک پروردگاری که میجویید، ناگهان به معبدش خواهد ﺁمد.” و او مثل پالایشگر و تطهیر کننده نقره خواهد نشست.” او میبایست به جایی میﺁمد که مقدس بودن ظاهری بود و میبایست دین کاذب، دنیوی و طمعکار را از دین وقفشده و روحانی جدا میکرد. او نمیخواست تظاهر به این کار کند، بلکه میخواست که جدایی را به انجام رساند. اصلاح سوءاستفاده هایی مثل این بازاریابی در معبد کار خوبی نبود او باید با چشمان خود مینگریست و از کینهتوزی اوباش سرکش سرپیچی میکرد؛ او باید دشمنان طبقهای قدرتمند در جامعه میساخت. اما او ﺁنچه را که در ﺁن زمان فراخوانده میشد، انجام میدهد: و این فقط یک قسمت و نمونه از کاری است که همیشه انجام می دهد. همیشه کارش رو درست انجام میده. او الزامات پرونده را چشمک نمی زند. ما شانه هایمان را بالا می کشیم و از جایی می رویم که بهبودی اوضاع دشوار است. ما اجازه می دهیم که سیل مسیر خود را طی کند تا اینکه خطر از بین رفتن ﺁن را به جان بخرد. اینطور نیست معبد به زودی نابود میشد، و به نظر میرسد که اهمیت چندانی نداشت که چه اعمالی در معبد انجام میشد؛ اما صدای چانهزنی و چشم طمعﺁلودهٔ تجارت را نمیتوان در خانهٔ پدرش دید: چقدر بیشتر باید مثل یه ﺁتش سوخته باشه وقتی اون کلیسا رو که خودش بهش داده پاک میکنه و ممکنه بدون لکه و لکه باشه اون تمیزش میکنه شاید با شادی به قدرت تقدسدهندهاش تنزل دهیم، یا با سرکشی اقتدار او را زیر سؤال ببریم؛ اما خانه خدا باید پاک باشد.
انجیل سنت جان، جلد اول — مارکوس دادز