عیسی زندگی دهنده

اقتدار پسر خدا
19پاسخ عیسی چنین بود: «آمین، آمین، به شما می‌گویم که پسر از خود کاری نمی‌تواند کرد مگر کارهایی که می‌بیند پدرش انجام می‌دهد؛ زیرا هر چه پدر می‌کند، پسر نیز می‌کند. 20زیرا پدر، پسر را دوست می‌دارد و هرآنچه می‌کند به او می‌نمایاند و کارهای بزرگتر از این نیز به او خواهد نمایاند تا به شگفت آیید. 21زیرا همان‌گونه که پدر مردگان را برمی‌خیزاند و به آنها حیات می‌بخشد، پسر نیز به هر که بخواهد، حیات می‌بخشد. 22و پدر بر کسی داوری نمی‌کند، بلکه تمام کارِ داوری را به پسر سپرده است. 23تا همه پسر را حرمت گذارند، همان‌گونه که پدر را حرمت می‌نهند. زیرا کسی که پسر را حرمت نمی‌گذارد، به پدری که او را فرستاده است نیز حرمت ننهاده است. 24آمین، آمین، به شما می‌گویم، هر که کلام مرا به گوش گیرد و به فرستندۀ من ایمان آورد، حیات جاویدان دارد و به داوری نمی‌آید، بلکه از مرگ به حیات منتقل شده است. 25آمین، آمین، به شما می‌گویم، زمانی فرا می‌رسد، بلکه هم‌اکنون است، که مردگان صدای پسر خدا را می‌شنوند و کسانی که به گوش گیرند، زنده خواهند شد. 26زیرا همان‌گونه که پدر در خود حیات دارد، به پسر نیز عطا کرده است که در خود حیات داشته باشد، 27و به او این اقتدار را بخشیده که داوری نیز بکند، زیرا پسر انسان است. 28از این سخنان در شگفت مباشید، زیرا زمانی فرا می‌رسد که همۀ آنان که در قبرند، صدای او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد. 29آنان که نیکی کرده باشند، برای قیامتی که به حیات می‌انجامد، و آنان که بدی کرده باشند، برای قیامتی که مکافات در پی دارد. 30من از خود کاری نمی‌توانم کرد، بلکه بنا بر آنچه می‌شنوم داوری می‌کنم و داوری من عادلانه است، زیرا در پی انجام خواست خود نیستم، بلکه انجام ارادۀ فرستندۀ خود را خواهانم. (یوحنا ۵)
شهود عیسی
31«اگر من خود بر خویشتن شهادت دهم، شهادتم معتبر نیست. 32امّا دیگری هست که بر من شهادت می‌دهد و می‌دانم شهادتش دربارۀ من معتبر است. 33البته شما کسانی نزد یحیی فرستادید و او بر حقیقت شهادت داد. 34نه اینکه من شهادت انسان را بپذیرم، بلکه این سخنان را می‌گویم تا نجات یابید. 35او چراغی بود سوزان و فروزان، و شما خواستید دمی در نورش خوش باشید. 36امّا من شهادتی استوارتر از شهادت یحیی دارم، زیرا کارهایی که پدر به من سپرده تا به کمال رسانم، یعنی همین کارها که می‌کنم، خودْ بر من شهادت می‌دهند که مرا پدر فرستاده است. 37و همان پدری که مرا فرستاد، خودْ بر من شهادت می‌دهد. شما هرگز صدای او را نشنیده و روی او را ندیده‌اید 38و کلام او در شما ساکن نیست، زیرا به فرستادۀ او ایمان ندارید. 39شما کتب مقدّس را می‌کاوید،#5‏:39 یا: «کتب مقدس را به‌دقّت بررسی کنید». زیرا می‌پندارید به واسطۀ آن حیات جاویدان دارید، حال آنکه همین کتابها بر من شهادت می‌دهند. 40امّا نمی‌خواهید نزد من آیید تا حیات یابید.
41«جلال از انسانها نمی‌پذیرم، 42امّا شما را خوب می‌شناسم که محبت خدا را در دل ندارید. 43من به نام پدر خود آمدم، ولی شما مرا نمی‌پذیرید. امّا اگر دیگری به نام خود آید، او را خواهید پذیرفت. 44چگونه می‌توانید ایمان آورید در حالی که جلال از یکدیگر می‌پذیرید، امّا در پی جلالی که از خدای یکتا باشد، نیستید؟ 45مپندارید مَنَم که در حضور پدرْ شما را متهم خواهم کرد؛ متهم‌کنندۀ شما موسی است، همان که به او امید بسته‌اید. 46زیرا اگر موسی را تصدیق می‌کردید، مرا نیز تصدیق می‌کردید، چرا که او دربارۀ من نوشته است. 47امّا اگر نوشته‌های او را باور ندارید، چگونه سخنان مرا خواهید پذیرفت؟» (یوحنا۵ )

به محض این که مرد ناتوان پی برد که چه کسی به او قدرت داده است، به مقامات خبر داد، چه از روی بی‌فکری و چه از روی بی‌فکری، و چه از روی حق دانستن، و یا از ﺁنجا که تشخیص داد که مانند خود معجزه را می‌ستایند، ترجیح می‌دهند که استثنأ به شکستن سبت را بپذیرند. اگر این ﺁخرین نظر او بود، با وجود صداقت و تقواگرایی، توانایی و پرهیزکاری خود را به نمایش نگذاشته بود. “به همین سبب یهودیان عیسی را ﺁزار می‌دادند، زیرا که او این کارها را در روز سبت می‌کرد.”[۱۵] یوحنا در خصوص اتهام شکستن سبت به سرور ما چه رسمی باشد و چه به صورت محاوره‌ای و چه به صورت محاوره‌ای چیزی نگفت. اون بیشتر نگران اینه که ما رو کاملا از عذرخواهی خودش ﺁگاه کنه برای اولین بار پروردگارمان در انظار عمومی از ادعاهای خود توضیحی داد. و این گفتگوی پنج دقیقه‌ای با یهودیان احتمالا حاوی مهم‌ترین حقیقتی است که تا به حال بر زمین گفته شده است.

در این متن چهار ادعای زیر ﺁورده شده است: که شفای درمان‌ناپذیر روز سبت از ﺁن نشأت می‌گرفت و با پدر یگانگی کامل می‌نمود؛ که این زندگی دادن به یک مرد ناتوان، مثالی است از قدرت او برای زنده کردن هر کسی که می خواهد، تا حیات جاودان را با همه در هر مرحله از مرگ روحانی یا جسمانی که باشند، در میان بگذارد؛ ادعای او برای به دست گرفتن این قدرت عالی, ادعایی بیکارانه نبود, بلکه هر دو با این معجزه تضمین شده بود, و در غیر این صورت مورد تأیید قرار گرفت؛ و اینکه ریشه اصلی نفی او و ادعاهای او، نه در دانش برتر ﺁنان از خدا و در نظر داشتن ارادهٔ او، بلکه در جهانیان، در ﺁرزوی تشویق انسان‌ها، یافت می‌شود.[۱۶]

که نمونه هایی از انها را در اینجا عنوان خواهم کرد : عیسی در پاسخ به اتهام روز سبت گفت: “پدر من تا به حال کار می‌کند و من کار می‌کنم.” او در مورد قانون سبت هیچ اظهار نظری نکرد. او از خود دفاع نکرد و نشان داد که اعمال رحمت‌گونه‌ای که انجام داده است، مجاز است. در موقعیت‌های دیگر نیز او این خط دفاعی را برگزید، اما اکنون در جای دیگری قرار دارد. بقیهٔ خدا بی‌فایده نیست. خدا در روز سبت دست از برقراری حیات بر نمی‌دارد. او تا غروب ﺁفتاب روز سبت، از برکت دادن به مردم خودداری نمی‌کند. جزر و مد بالا می رود و سقوط می کند؛ گیاهان رشد می کنند؛ خورشید مانند روزهای دیگر مدار خود را در روز سبت کامل می‌کند. “چرا خدا سبت را نگاه نمی‌دارد؟” یک غارنشین از یک یهودی پرسید. “ﺁیا جایز نیست که کسی در روز سبت در خانه‌اش زندگی کند؟ خانه خدا تمام عالم بالا و تمام عالم پایین است.” زیرا خدا سبت را نیست. این یک سربلندی است که او به مخلوقاتش داده است، زیرا ﺁنها به ﺁن نیاز دارند. فایدهٔ بی‌فایده‌ای که از این کار می‌برد، حفظ جان و سعادت همه است. و این همان برتری نسبت به سبت است که عیسی ادعا می‌کند خود دارد. او ادعا می‌کند که کار بی‌وقفه‌اش برای دنیا به عنوان پدر ضروری است، یا این که او و پدر با هم یک کار را انجام می‌دهند، و در این معجزه، یهودیان فقط به عنوان مأمور پدر عمل می‌کنند.

در این ﺁیه یهودیان به این نتیجه رسیدند که خود را با خدا برابر ساخته است. و ﺁنها را به این نتیجه‌گیری موجه می‌دانستند. تنها در این درک از سخنان عیسی بود که دفاع از عیسی به موضوع دیگری مربوط می‌شد. اگر منظور عیسی این بود که خدا را سرمشق قرار دهد و در روز سبت خدا ﺁرام نگیرد، پس او که یهودی بود، می‌توانست در روز سبت کار کند، دفاع او پوچ و بی‌معنی بود. منظور سرور ما این نبود که از پدر تقلید می‌کند، بلکه اعمال او همچون کارهای پدر ضروری بود. پدر من از ابتدا تا الان کار می‌کند و به همه حیات می‌بخشد. و من در یک حوزه کار می کنم، و زندگی را به عنوان عامل و عامل او به انسان می بخشم. کار سریع‌تر کردن ﺁن مرد ناتوان کار پدر بود. برای اینکه او را به شکستن سبت متهم کنند، پدر را به شکستن ﺁن متهم کردند.

اما این فرصت را به عیسی داد تا رابطه‌اش را با خدا بهتر توضیح دهد. او اعلام می‌کند که با خدا کاملا هماهنگی دارد و نمی‌تواند این معجزه را انجام دهد یا هر کار دیگری را که به تحریک خود انجام دهد. “پسر از خود هیچ نمی‌تواند بکند، بلکه ﺁنچه پدر می‌بیند.” “من از خودم هیچ کاری نمی تونم بکنم” اون قدرت انجام این کار رو داشت، اما اراده ای نداشت. او در خود زندگی‌ای داشت و می‌توانست ﺁن را به هر که بخواهد بدهد. اما او با خدا بسیار کامل بود، که در جایی که خدا نمی‌خواهد عمل کند، برای او غیر ممکن بود. او چنان تربیت شده بود که مقصود الهی را درک کند، چنان عادت کرده بود که خود را تسلیم ﺁن کند، که نه می‌توانست ارادهٔ پدرش را اشتباه کند و نه با ﺁن مخالفت کند. به عنوان یک مرد وظیفه شناس وقتی که به انجام کار اشتباه فشار می ﺁورد، می گوید: “نه، من واقعا نمی توانم این کار را انجام دهم؛ به عنوان پسری که ممکن است به دلیل صدمه زدن به تجارت پدرش مورد اعتراض قرار گیرد، از احتمال چنین چیزی شدیدا خشمگین می شود. او می‌گفت: “من برای چه زندگی می‌کنم، اما برای اینکه نظر پدرم را بیشتر کنم؟ منافع پدرم و منافع من یکسان است، دیدگاه ها و اهداف ما یکسان است. من نمی توانم با او دشمنی کنم.” از این رو، عیسی از همان ابتدا خدا را پدر خود می‌شناخت، و این احساس عمیق و واقعی را داشت که انجام دادن ارادهٔ خدا شادی‌ﺁور زندگی اوست.

پس این ایده‌ای بود که خداوند در اولین موقعیتی که فرصت صحبت در ملأ عام را داشت، در پی ﺁن بود که مردم را تحت تأثیر قرار دهد. او نمی‌تواند کاری بکند جز ﺁنچه که به او گفته می‌شود، با در نظر گرفتن ارادهٔ خدا. حتی وقتی بچه بود، این احساس ناخوشایندی را داشت. “ﺁیا نمی‌خواهید که من در تجارت پدر خود باشم؟” و در اوست که بسی چشم‌گیرتر و دل‌انگیزترین (و) رازدارترین را می‌خواهد (و) فرزندی بی‌نقص است. اعتماد و وظیفه ای که به اوج خود رسیده بود. این همان دشمنی کامل و بی‌نقص با پدر است که زندگی او را با زندگی‌های دیگر متفاوت می‌سازد. این است که او را به صورت نمایندهٔ کامل پدر در می‌ﺁورد؛ که او را قادر می‌سازد تا پیام‌ﺁور کامل خدا برای انسان‌ها باشد، و همواره و تنها خواست خدا را در نظر مردم انجام دهد. او در این دنیا نیست که هر گونه توطئه‌ای را که از جانب خود انجام می‌دهد، به انجام رساند، بلکه تنها انگیزه‌اش را دارد و می‌خواهد ارادهٔ پدرش را به جا ﺁورد.

بی‌شک این احساس بی‌نقص ریشه در رابطه‌ای ابدی با پدر داشت. این همان استمرار زندگی‌ای بود که پدر از ﺁن برخوردار بود. با فرض کردن طبیعت انسان، او می‌توانست خود را تا جایی که طبیعت به او اجازه می‌داد ﺁشکار سازد. برای مثال، افشاگری او جهانی نبود، بلکه محلی محدود به یک مکان بود؛ طبیعت انسانیاش الزاما محدود به یک مکان است. او برتری خود را بر همه قوانین بشری ابراز نکرد؛ او مالیات پرداخت کرد؛ او مقام قانونی را به رسمیت شناخت؛ او مردان را به برتری نسبت به نابرابریهای انسانی متقاعد نکرد؛ او خورد، خوابید، به عنوان یک انسان عادی مرد. اما در تمام این‌ها، او با ارادهٔ خدا کاملا هماهنگ بود. همین بود که او را از مردم عادی متمایز می‌ساخت، و در تمام طول زندگی‌اش طرز فکر خود را نسبت به پدر و جانبداری از او حفظ می‌کرد. ارادهٔ خدا با اراده‌ای انسانی بود که خواست خدا، پسر ابدی، به طور واحد عمل کرد و از تمام ذات بشری خود استفاده کرد.

در این حکومت کامل، پسرانه‌ای از مسیح است که ابتدا می‌ﺁموزیم پسر باید چه باشد. با وفاداری کامل او به ارادهٔ پدر، با به کارگیری یگانهٔ او به عنوان بهترین، تنها کاری که می‌تواند بکند، این است که رابطه‌مان را با خدا درک کنیم، و تشخیص دهیم که تنها در ارادهٔ او برکت است. پس بی‌گمان ما از حکم هر اراده‌ای بیزاریم. ما انسان‌ها ﺁنقدر به خدا عشق نمی‌ورزیم که خواست و ارادهٔ او در درجهٔ اول قرار گیرد. از این رو، به دلیل ما ﺁشکار می‌شود که هیچ چیز والاتر یا شادتر از غرق شدن در خدا نیست؛ ما می‌بینیم که هیچ چیز والاتر و حیاتی‌تر از زندگی‌ای امیدوارکننده نیست، بلکه مقصود خدا را در دنیا خود می‌سازیم، و کاری را می‌کنیم که او می‌خواهد انجام دهد و انجام دهد. با این حال، ما می‌بینیم که اتخاذ این نگرش پلید، طبیعی، منطقی و دعوت‌کننده به نظر می‌رسد، دشوارترین و دشوارترین ﺁن‌هاست، در واقع نبرد زندگی است. در میان ما چه کسی می‌تواند بگوید که هیچ کاری از خودمان نمی‌کنیم، هیچ کاری از خودمان نمی‌کنیم، و زندگی‌مان کاملا در اختیار خدا است؟

پدر به این طرز فکر بی‌پایه و اساس پسر پاسخ می‌دهد: “پدر پسر را دوست می‌دارد و هر چه خود می‌کند به او می‌نمایاند.” اگر از عیسی بپرسیم که اعمال پدر را چگونه می‌دید، یا چگونه می‌دید که پدر می‌خواهد او را شفا دهد، پاسخ این پرسش باید این باشد که عیسی با دلسوزی و همدردی با پسر، خواست پدر را درک می‌کند. ما نیز می‌توانیم ببینیم که خدا در دنیا چه می‌کند و چگونه می‌توانیم به فعالیت‌های او بیفزاییم. اما عیسی نه تنها با مشاهدهٔ اعمال خدا و انجام کارهای دیگران، بلکه با درک درونی خود از ارادهٔ پدر، به اعمال پدر پی برد. با خلوص و محبت و نیکویی خود می‌دانست که نیکویی‌های پدر چه خواهد بود. اما پدر در این مورد بی‌اعتنا نبود، بلکه تنها اجازه داد که پسر به خواست خود پی ببرد. در غوغا، این موضوع را به وضوح می‌توان از تشبیه پدر در مغازه‌ای در ناصره به پسرانش نشان داد که چه چیزهایی ساخته است و چگونه می‌توان ﺁن‌ها را به کار برد. اما این ساده، خارجی بودن، مناسب است که ذهن را منحرف کنیم. این کار با یک فرایند درونی و روحانی تمام عیار انجام شد که پدر برای پسر منظور و ذهن او قرار داد.

۲. این مرد ناتوان می‌بایست درسی عینی می‌بود؛ درسی که نشانهٔ قدرت عیسی برای برقراری ارتباط با خدا و ابدی بود. “کارهای بزرگ‌تر” از شفای مفلوج “پدر پسر را خواهد داد تا شما متحیر شوید” (“۲۰”). همان طور که از طریق کلامش به مرد ناتوان تقسیم شده بود، هر که کلام او را بشنود، زندگی جاودان خواهد یافت (فعل ۲۴). همان طور که مرد ناتوان، پس از سی و هشت سال مرگ، زندگی را در ﺁن لحظه با ایمان به کلام مسیح یافت، پس هر که به ﺁن سخن خدا گوش دهد، تا ابد حیات می‌یابد. از طریق این کلمه، خود را به منبع حیات متصل می کند. او مطیع ارادهٔ حیات‌بخش خدا می‌شود.

حال چگونه می‌توان گفت که مردگان روحانی چگونه می‌توانند بشنوند و ایمان ﺁورند؟ سوال اینه ﺁن مرد ناتوان چگونه می‌توانست در مقابل کلام مسیح برخیزد؟ از نظر روانی غیر قابل توضیح است، اما خوشبختانه این امکان وجود دارد. و اینجا، مثل هر جای دیگه، نظریه باید منتظر حقیقت باشه. یک چیز ساده است: که ایمان، پیوند بین زندگی الهی و ضعف انسان است. اگر مرد ناتوان باور نمی‌کرد، نمی‌برخاست. عیسی “هر که را بخواهد” را سرکوفت می‌کند؛ یعنی قدرت حیات‌بخش او را محدود نمی‌سازد؛ اما او نمی‌تواند کسانی را که زندگی‌شان را از دست نمی‌دهند و یا باور ندارند که می‌توانند زندگی‌شان را از دست بدهند، زنده کند. از این رو، ضروری است که “پدر تمامی داوری‌ها را به پسر سپرده است.” عیسی به ﺁن مرد ناتوان این سؤال را مطرح کرد: “ﺁیا تو کامل خواهی شد؟” و با این سوال اون مرد مورد قضاوت قرار گرفت او با جواب دادن به این سؤال تصمیم گرفت که ﺁیا زنده بماند یا نه. اگر در ﺁن لحظه باور نمی‌کرد، خود را به ابلهی ابدی و ناامید محکوم می‌کرد. عیسی از او پرسید:

عیسی می‌گوید: “هر کس به حضور من در میان ایشان داوری می‌شود و زندگی‌ای را که به ایشان می‌دهم. زیرا که پدر نه تنها پسر را داد تا در خود حیات داشته باشد، تا بدین‌سان ﺁن را اطلاع دهد، بلکه “به او اختیار داده است که داوری کند، زیرا او پسر انسان است.” زیرا این سخنان به این معنا نیست که عیسی داور خواهد بود، زیرا انسان‌ها باید مورد داوری کسی قرار گیرند که از طبیعت او برخوردار باشند، [۱۷] یا این که باید مورد قضاوت مقدس‌ترین و مهربانانه‌ترین انسان[۱۸] قرار گیرند، گویی خدا خود به اندازهٔ کافی مهربان نبوده است، بلکه همان طور که عیسی به ما را به داوری می. به عنوان پیامبر خدا و به انسان زندگی ابدی عطا کن. عیسی با پسر انسان شدن، زندگی کردن در شکل انسان، محبت و زندگی خدا، و به دست ﺁوردن ارادهٔ خدا و دعوت او به زندگی، الزاما انسان‌ها را از هم جدا می‌کند و ﺁنان را به دو دسته تقسیم می‌کند. هر که کلام عیسی را بشنود، داوری می‌شود. او یا می‌پذیرد که چه سریع‌تر می‌شود و چه به حیات می‌رود، یا ﺁن را مردود می‌شمارد و از مرگ می‌کاهد. عیسی به نظر می‌رسد که این ظاهر انسانی، که شما را لغزش می‌دهد، و باعث می‌شود که تصور کنید ادعای من در مورد همه‌ی مردم نامعقول است، همان صلاحیت است که داوری را یکی از وظایف ضروری من می‌سازد.

و این توضیح می‌دهد که چرا عیسی با لحن متضاد و تناقضات ﺁشکار می‌گوید: یک بار می‌گفت: “زیرا که به این دنیا ﺁمدم،” و در زمانی دیگر می‌گفت، “نیامده‌ام که دنیا را داوری کنم.” هدف او از ﺁمدن به جهان این بود که زندگی دهد، نه محکوم کردن انسان، نه این که انسان‌ها را از زندگی و خدا جدا کند، بلکه راهی برای پدر بگشاید و زندگی‌شان باشد. اما همین ظهور مسیح و پیشنهاداتی که به انسان‌ها می‌دهد، ﺁزمونی مهم برای همهٔ کسانی است که با ﺁنان در تماس می‌باشند. عدالت همدست نجات است. انسان ﺁزاد میشه، باید همینطور باشه و این قضاوت، که در این زندگی تعیین شده، یک روز در نتیجه نهایی، برگشت ناپذیر و ﺁشکار خواهد شد. “ساعتی می‌ﺁید که در ﺁن هر‌که در قبرها است، ﺁواز او را خواهد شنید، و بیرون خواهد ﺁمد. ﺁنانی که نیکویی کردند، به قیامت حیات. و کسانی که بدی کرده‌اند، تا قیامت لعنت.”

۳ اما طبیعتا یهودیان می‌گفتند: “این ادعاها فوق العاده و ظاهرا مضاعف است. باورکردنی نیست که این صدا که اکنون به ﺁرامی با ما سخن می‌گوید، روزی است که مردگان را بیدار کند. این که کسی را که می توانیم در دادگاه خود حمل کنیم، قضاوت بر همه افراد است، باورپذیر نیست.” عیسی در پاسخ به چه افکاری گفت: “من از شما انتظار ندارم که به حرف من گوش کنید، اما سه تضمین از حقیقت من وجود دارد که به شما می‌گویم. اول از همه (۱) شهادت یحیی[۱۹] – مردی که در ﺁن عطیه‌ای نبوی برای مدتی به شما می‌داد، و از اینکه خدا شما را چنان نیرومند و روشنگرانه فرستاده بود، شادمان می‌شد. تمام وظیفه اش این بود که در مورد من شهادت بده این لامپ، در نور ﺁن شادی‌تان، تنها برای این روشن شده بود که بتوانید ﺁنچه را که اکنون می‌گویید، نمی‌توانید ببینید، به‌خوبی برایتان ﺁشکار کنید. اما این بهترین شاهد من نیست، اگرچه کسانی از شما که نمی‌توانند خود را ببینند، اگر شما شهادت یحیی را باور کنید، نجات می‌یابند. اما ( ۲) من شاهد بزرگتری از شهادت یحیی دارم. جان گفت که من باید به عنوان نماینده پدر بیام خب، اگه نمیتونی حرفای جان رو باور کنی، باورت نمیشه چی میبینی؟ ﺁیا این مرد ناتوان که به سلامتی برمی‌خیزاند، ﺁیا این ذره‌ای از قوت الهی که در میان شماست نیست؟ و ﺁیا همهٔ کارهایی که من انجام می‌دهم، با قدرت و مقاصد او انجام نمی‌شود؟ ﺁیا تمام شغل من بهترین مدرک برای خودم نیست؟ اما گذشته از ﺁن، (۳) خود پدر بر من شهادت داده است. اون به تو ظاهر نشده نه صدای او را شنیده‌اید و نه شکل او را دیده‌اید، بلکه کلامش، و حساب کافی او را از ماهیت و ارتباطش با شما، شنیده‌اید. تو نوشته‌های مقدس را تفتیش می‌کنی، و درست است، زیرا ﺁنان هستند که بر من شهادت می‌دهند. اونا کلام پدر هستن که اگه گوش میدادی، منو به عنوان فرستاده ی خودش میشناختی. اگر فقط پوست نوشته‌های مقدس را تکان نمی‌دادید، نامه‌های ﺁن را می‌شمردید و بر پیشانی‌هایتان می‌پوشید، اما اگر از طریق شریعت خدا با مقصود او بر زمین همدل می‌شدید، اگر از طریق ﺁنچه کتاب مقدس به شما می‌گوید، ذات او را می‌ﺁمودیدید و میﺁموختدیدیدشدید که من را به عنوان رسول او میشناختشدید. “شما کلام او را در خود پای‌بند ندارید.” پس نگذارید در ذهن‌های شما دروغ گوید و ﺁنان را رنگ کند. جویده و هضم نکرده‌اید، و ماهیت ﺁن را با هم ﺁمیخته‌اید، زیرا اگر چنین می‌کردید، خدا را می‌شناختید و او را در من می‌دیدید. اما “هر که را فرستاد، به او ایمان نمی‌ﺁورید.”

همان نوشته‌هایی که برای راهنمایی ﺁنان به مسیح داده شده بود، برای کور کردن خود به حضور او از نقاب استفاده می‌کردند. عیسی به اشتباه ﺁنان اشاره کرد. “کتاب مقدس را تفتیش می‌کنید، زیرا تصور می‌کنید که در ﺁن‌ها فقط یک کتاب، زندگی ابدی دارید؛ این حقیقت که زندگی در من است. کتاب مقدس زندگی نمی‌بخشد. کتاب مقدس با احترام و به‌کارگیری کم‌عمق این ﺁیات، شما را از یافتن زندگی‌ای که می‌خواهید به ﺁن اشاره کنید باز می‌دارد. شما فکر می کنید که در ﺁنها زندگی می کنید و به همین خاطر به نزد من نخواهید ﺁمد.” پس باشد که کتابی که از زیرمجموعه‌اش برداشته شود، کاملا از استفاده‌اش منحرف شود، و در واقع مانع هدفی شود که برای ترویج ﺁن داده شده بود. پرستش کتاب مقدس چنان که گویی مسیح است، این است که در خانه‌ای پناهگاهی، یک تیر انگشتی اشتباه گرفته شود. غیرتی بزرگ برای کتاب مقدس و در عین حال سوءظن نسبت به ﺁن؛ و سوءظن به شیئیش، بی فایده و خطرناک کردن ﺁن است. برای این که با مسیح در یک سطح قرار بگیریم این است که هر دو را انجام دهیم، یعنی او و خود ما که بزرگ‌ترین بی‌عدالتی را مرتکب شویم. بسیاری از کسانی که به نظر می‌رسد کلام خدا را به زبان می‌ﺁورند، ﺁنان را تحقیر می‌کنند؛ و کسانی که به ﺁنها یک مکان زیردست می‌دهند، واقعا ﺁنها را سرافراز می‌کنند. خدا در کتاب مقدس سخن می‌گوید، همانطور که این ﺁیات نشان می‌دهد، اما برای ﺁشکار ساختن مسیح از مقصود مشخصی سخن می‌گوید؛ و این حقیقت کلید حل مشکلات کتاب مقدس و الهامی است.

۴ عیسی ناباوری یهودیان را به ریشه‌ای اخلاقی می‌کشد. ﺁنان برای شریعت خدا بسیار غیور به نظر می‌رسیدند، اما در زیر این قوانین صوری و خودسرانه‌ای که به خدا تعلق داشت، بی‌اعتنایی عمیق از جانب خدا مشاهده شد. “من از مردانی که دریافت نمی کنم (ور.۴۱) افتخار می کنم. اما دلیل ﺁن این است که محبت خدا را در خود ندارید، و نمی‌توانید جلال الهی را درک کنید یا ﺁن را تشخیص دهید. چطور می‌توانید باور کنید، وقتی دلتان می‌خواهد افتخاری را که می‌توانید به یکدیگر بدهید، جاه‌طلبی شما بالاتر از ﺁن نیست که مردم نادان به عنوان حامیان دین به شما بگویند؟ شما خود را تعلیم داده‌اید که انسان‌ها را به‌طور کامل با اصول کلام خدا سنجید، و نمی‌توانید به شفاف‌سازی ایمان داشته باشید که جلال خدا بر شما می‌تابد.” اگر کسی به نام خود می‌ﺁمد، و می‌خواست جلالی را که یهودیان می‌توانستند به او بدهند، و خود را با تصورات ناشایست ﺁنان وفق می‌دادند، طلب می‌کرد، او را می‌یافتند. اما خدا عیسی را فرستاد تا او را جلال دهد. این جلال شامل این می‌شد که از طریق ارادهٔ پدر، انجام دادن کار پدر و هرگز جلال او را نجوییم.

به همین دلیل یهودیان نمی‌توانستند عیسی را باور کنند. تصور ﺁنان از جلال زمینی بود. ﺁنان نمی‌توانستند جلال خدا را ببینند و قدر ﺁن را بدانند. و این سخنان عیسی عمیقا در ریشهٔ بی‌ایمانی رخنه می‌کند.

بی‌شک این درخواست بزرگی بود که عیسی ایمان ﺁنان را تقویت کند. او از ﺁنان خواست که باور کنند که الهی‌ترین مواهب، زندگی‌بخش‌ترین و قابل‌داوری‌ها، متعلق به اوست. ولی اون بهشون مدرک داد او فقط از ﺁنان می‌خواهد که ﺁنچه را که نمونه‌اند، باور کنند. او حتی هنوز از ﺁنان نمی‌خواهد که در این راه از ﺁنان استنباط کنند. او ﺁنان را سرزنش نمی‌کند که نمی‌بینند منظور او از رابطه‌اش با پدر ﺁسمانی‌اش چیست. او شواهدی را ارائه می‌دهد که نشان می‌دهد “تا نجات یابند.” تا شاید ﺁنان از زندگی‌ای که یهوه به ﺁن‌ها می‌دهد، بهره‌مند شوند؛ و او از اینکه باور نمی‌کنند که خدا او را مأمور کرده است که به انسان‌ها سخن بگوید، متأسف است، با این که او به ﺁنان نشان داده است که مأموریتش و قدرت حیات بخشیده است.

برای ما نیز صحبت می کند- زیرا قدرت هایی که او در اینجا ادعا می کند، به طور واضح مانند ﺁنچه که او ادعا می کند، نمی تواند به طور پنهانی داده شود و یا از ﺁن خارج شود، در دسترس یک سن قرار گیرد، اما نه به فرد دیگر، یکبار بر روی زمین به نمایش گذاشته می شود، اما هرگز دیگر نباید اعمال شود. این‌ها قدرت‌هایی نیستند که می‌توان به بیش از یک رسول خدا داد. تصور این که بیش از یک منشأ حیات روحانی یا بیش از یک کرسی داوری بر ضد عقل است.

نکات:

[۱۵] به طور مشابه در انجیل‌های سیناپلتیک، خصومت یهودیان نیز به نقض ﺁشکار قانون سبت مربوط می‌شود.

[۱۶] بخش زیر از این عذرخواهی می تواند به خواننده کمک کند تا دنباله ای از تفکر را دنبال کند. در ﺁیهٔ ۱۹، ۲۰، عیسی خصوصیات اصلی رابطه‌اش با پدر را بیان می‌کند. در vv.۲۱-۲۳، ﺁثار دیکته شده در این رابطه و نتیجه ﺁن عموما “کوبیدن” و “قضاوت” نامیده می شوند. این ﺁثار در ۲۷-۲۴ v.v.۲۴ به نمایش در فضای معنوی و در ۲۸, ۲۹, در فضای فیزیکی به نمایش گذاشته شده اند. بخش اول دفاع در ۳۰/۳۰ با تایید دوباره یگانگی مطلق او با پدر بسته میشه

[۱۷] وستکات.

پستتر. [۱۸].

[۱۹] بسیار شک بر ﺁن است که ﺁیا فعل ۳۲ به یوحنا اشاره دارد یا خیر. فکر کنم به پدر اشاره داره با این حال، عیسی در ۳۵-۳۳، یهودیان را به شهادت یحیی برمی‌گرداند، با این که او نیز به شهادت والای خود متکی است.

[۲۰] همان ایده در vv.۴۵-۴۷ از سر گرفته می شود. اگر شما نوشته‌های موسی را که از سبت تا سبت شنیده‌اید، درک نکرده‌اید و معرفت خدا را نیافته‌اید، منظور ایشان این بود که به شما بدهند، چگونه ایمان ﺁورید ﺁن کس که گفته‌های او را شنیده بود که برای ﺁن ﺁماده می‌شد، و هویت او را به‌وسیله‌ی ﺁنچه موسی نوشت و به‌وسیلهی نهنهنهگانش ﺁسان ساخت.

درباره‌ی Saber Amiri

هان بر در ایستاده می‌کوبم کسی اگر صدای مرا بشنود و در به رویم بگشاید به درون آمده و با او هم‌سفره خواهم شد و او با من . [email protected]

همچنین ببینید

عیسی و زن سامری

زن سامری 1چون عیسی دریافت که فَریسیان شنیده‌اند او بیش از یحیی پیرو یافته، تعمیدشان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *