ديگر مشغول سخنراني است ، در حضور جمع اعلان كرده بود كه او براي سخنراني در اين كنفرانس دعوت كرده ، چرا كه روح القدس به او گفته كه وي را دعوت كند . درك دعوت را پذيرفت و با كمال خوشحالي خود را با دعا و روزه براي شركت در كنفرانس آماده كرد . با اين حال ، پيش از آغاز كنفرانس ، درك با گرداننده كنفرانس گفتگويي ترتيب دادند و در طي اين گفتگو بود كه ميان اين دو اختلافاتي بروز كرد . گرداننده كنفرانس به دليل بروز آن تنش شروع به تضعيف اعتبار درك به عنوان سخنران كنفرانس نمود .وي براي تشريح موارد اختلاف در آموزه هاي تعليمي درك با آموزه هاي كليسايشان ، با شبان مسئول كنفرانس صحبت كرد . همچنين در ميان مشايخ كليسا شروع به غيبت و شايعه پراكني نمود و غيبتهايش را با لحني روحاني ادا مي كرد تا سوء ظن همه را نسبت به درستي آموزه هاي درك برانگيزد .
تا هنگام شروع كنفرانس ، درك كه خبر سمپاشي هاي گرداننده را شنيده بود ، ديگر چندان مصمم به شركت در آن نبود. با همه اينها به كنفرانس رفت و روح القدس هم خود را به شكلي قوي نشان داد . ده ، دوازده نفر از شركت كنندگان به واسطه حقيقتي كه او تعليم داد و به واسطه لمس روح القدس متحول شدند . پس از كنفرانس عده زيادي به نزد درك آمدند تا به او بگويند كه پيغامش چقدر درست بوده است . مردم با نوشتن نامه از او به خاطر خدمتش قدرداني كردند.
اما درك به رغم همه اينها از ترس اينكه شبان ، مشايخ و ديگر رهبران در نتيجه سمپاشي هاي گرداننده كنفرانس چه فكرهايي در موردش خواهند كرد ، نتوانست در آنجا بماند . پس تصميم گرفت كه ديگر هرگز در آن مكان خدمت روحاني انجام ندهد . خدمت او در آن كنفرانس مي توانست سرآغاز يك بيداري عظيم باشد و همه كارهايي كه خدا در زندگي او و از طريق وي در زندگي ديگران انجام داده بود به بار بنشيند. اما خودناباوري و احساس ناراحتي او كه عاملش اختلاف نظر با گرداننده كنفرانس بود ، همه پيروزيهاي بالقوه را تحت الشعاع قرار داد .
سندرم بعد از بيداري
اين گناه را مي توان خيلي ساده « گناه ويژه خادمان برگزيده خداوند » ناميد . خيلي ها اين گناه را مرتكب مي شوند و من تشويقشان مي كنم درسهايي را كه از زندگي ايليا مورد بررسي قرار مي دهيم ، با دقت هر چه تمامتر فرا بگيريد .
اين گناه ، در زندگي ايليا ، درست بلافاصله پس از پيروزي با شكوهش بر بالاي كوه كرمل رخ داد ، يعني درست پس از آنكه او از آسمان بر مذبح خدا آتش فرو آورد و انبياي بعل را كه نتوانسته بودند از خداي دروغينشان جوابي بگيرند ، خوار و ذليل ساخت . ايليا در نتيجه اين پيروزي مافوق طبيعي ، دستور كشتار بيش از چهارصد و پنجاه تن از انبياي بعل را صادر كرده بود ( به اول پادشاهان باب 18 نگاه كنيد ) . ايليا يقينا در آن هنگام در نقطه اوج خدمت خويش قرار داشت و يك بيداري روحاني را تجربه مي كرد .
ولي فرازهاي بيداري روحاني غالبا فرودهايي نيز در پي دارند . بلافاصله پس از پيروزي كوه كرمل ، ايليا را مي يابيم كه از ترس جانش به سوي حوريب مي گريزد.
و اخاب ، ايزابل را از آنچه ايليا كرده ، و چگونه جميع انبيا را به شمشير كشته بود ، خبر داد و ايزابل رسولي نزد ايليا فرستاده ، گفت : « خدايان به من مثل اين بلكه زياده از اين عمل نمايند اگر فردا قريب به اين وقت ، جان تو را مثل جان يكي از ايشان نسازم » ( اول پادشاهان 19 : 1-2 )
ايزابل ، زن شرور پادشاه ، جان ايليا را به پيروزي اي كه بر انبياي بت پرست به دست آورده بود ، تهديد به مرگ كرده بود . او سوگند خورد كه تا فرداي آن روز ايليا را بكشد . با وجودي كه ايليا تازه از صحنه اي كه مي توان آن را « بيداري روحاني » ناميد ، آمده بود ، به محض دريافت تهديد ملكه ايزابل به سندرم پس از بيماري مبتلا گشت .
اين گناه مي تواند در زندگي خادمان خدا به سقوط منتهي گردد، حتي اگر پس از بيداري روحاني باشد. ايليا به رويارويي با قومي شتافته بود كه همگي بت پرست بودند و در اين رويارويي پيروزي بزرگي به دست آورده بود . وقتي پس از يك نيمروز عربده كشي و هذيان گويي انبياي بعل ، به همه ثابت شد كه خداي ايشان فاقد هر قدرتي چه براي عمل كردن و چه براي پاسخ گفتن به التماسهاي آنهاست، ايليا آتش خداي زنده را در ظرف چند دقيقه بر مذبحش فرود آورده بود . كتاب مقدس به ما مي گويد كه مردم با تماشاي اين رويداد در برابر خداي حقيقي سجده كردند . آنان فرياد برآوردند كه : « يهوه او خداست ، يهوه او خداست!» ( اول پادشاهان 18 : 39 ) . در ظرف نيم ساعت همه قوم از خدايان دروغين روي گردانده به خداي حقيقي ايمان آوردند . قوم اسرائيل از پرستش بعل توبه كرد و به پرستش يهوه روي آورد و همه اينها در ظرف يك بعد از ظهر رخ داد . اين يك پيروزي با شكوه بود ، ولي هنوز شكستي نامحسوس در راه بود .
گناه براي قوي و ضعيف
ايليا براي خدا مردي قوي و زورآور بود. وي با كشتن انبياي بعل به تمام بحثهاي ديني و الهياتي خاتمه داد . البته من امروز اين روش را توصيه نمي كنم ! در دوره عهد جديد براي به كرسي نشاندن پيغام خدا راههاي ديگري وجود دارد، اما در دوره عهد عتيق حكم خدا چنين بود . ايليا به قوت خداي قادر مطلق دست به كار شد و اسرائيل را از شر لعنت مذهبي خلاص كرد .
با اين حال ايليا پس از مقهور ساختن بت پرستان گرفتار افسردگي شديد شد . نوميدي حتي مي تواند يك مرد ( يا زن) خدا را ضعيف كند. نوميدي ميتواند هر كاري را كه قبلا در زندگي انجام داده ايد ، در نظرتان ناچيزجلوه دهد . فرقي نمي كند كه به چه ميزان از موفقيتهاي روحاني دست يافته ايد ، نوميدي باعث مي شود كه زندگي را از پشت شيشه اي مات ، كثيف و تيره ببينيد . وقتي به آرامي به درون وجودتان خزيد، صرفنظر از اينكه چه مي كنيد يا كليسايتان چه ها مي كند ، احساس اندوه خواهيد كرد و خود را شكست خورده خواهيد يافت . نوميدي كاري مي كند كه احساس كنيد ديگر دليلي براي ادامه دادن وجود ندارد.
اين همان اتفاقي است كه در مورد ايليا روي داد . اين نبي جنگاور و پر ابهت كه چهارصد و پنجاه تن از انبياي بعل را در كوه كرمل شكست داده بود، اكنون با تهديد يك زن مقتدر چنان ترسيد كه از براي حفظ جان خود پا به فرار گذاشت .
« فقط مي خواهم بميرم »
هنگامي كه ايليا از تهديد ملكه ايزابل گريخت ، به سوي جنوب يعني به بيابان نزديك بئرشبع شتافت. وقتي به بئرشبع كه در يهوداست رسيد ، خادمش را در آنجا واگذاشت « و خودش سفر يك روزه به بيابان كرد » ( اول پادشاهان 19 : 3 ) . به زير يك درخت اردج ( سرو كوهي ) نشست و براي خلاص شدن از زندگي دعا كرد . او گفت : « اي خداوند بس است » ( آيه 4 ) . شايد تاكنون شما هم خود را در چنين حالتي يافته ايد . شايد شما هم مثل ايليا مي گوييد : « ديگر بس است . نمي توانم ادامه بدهم . ديگر قوتي برايم نمانده . آمادگي رويارويي با آينده را ندارم . به زبان ساده ، فروتنانه و انجيلي اش مي خواهم از همه چيز خود را كنار بكشم .» شايد حتي ناي فرياد زدن هم نداريد ولي احساس مي كنيد كه شوق ، ايمان و شجاعتتان به انتهارسيده است .
اين مرد خدا انبياي بعل را كشته بود . وقتي به حضور خدا دعا كرد ، آتش فرود آمد و مذبح بعل را ويران ساخت . پس از يك دوره خشكسالي ، وقتي او دعا كرد ، باران آمد . به واسطه خدمت قوي ايليا ، بركت خداوند به اسرائيل بازگشت. ولي ايليا همه كارهاي را كه خداوند در زندگيش انجام داده بود ، فراموش كرد و آرزوي مرگ نمود ! و حتي مايل به خودكشي بود .
در بسياري از شهرهاي كه ما بدانها سفر مي كنيم ، مسيحياني را مي يابيم كه در انديشه مرگ هستند . شايد همين امروز صبح يا ديشب پيش از رفتن به رختخواب ، آرزوي مرگ كرده باشيد . شايد به دنبال راهي آبرومندانه براي يك مرگ سريع و خلاص شدن از زندگي مي گرديد . روح القدس مي تواند اين طرز تفكر منفي را عوض كند. عيسي آمد تا ما حيات وافر داشته باشيم . روح مرگ و خودكشي از خدا نيست .
روزي عمر ما بر روي زمين به پايان خوهد رسيد – ولي تنها خدا مي داند كه اين روز و ساعت چه هنگامي خواهد رسيد . خدا هرگز اين حق را به شما نمي دهد كه از خودتان سلب حيات نماييد . اين حق به او تعلق دارد.
عيسي وارد زندگي من و شما نشده تا فكر افسرده كننده پايان دادن به زندگي را به ما القا كند . او فرمود: « من آمده ام تا ايشان حيات داشته باشند و از آن به فراواني بهره مند شوند » ( يوحنا 10 : 10 ، تاكيد از نگارنده است ) . اگر مدتهاست ذهنتان را با افكار نوميد كننده تا حد انديشه خودكشي مشغول داشته ايد ، امروز من برايتان خبر خوشي دارم ! عيسي مسيح شما را از تمام اين افكار آزاد خواهد كرد .
فرهنگ مرگ
شخصي فرهنگ كنوني ما را نه فرهنگ سرگرمي با تكنولوژي ، بلكه فرهنگ مرگ تعريف كرده است . فرهنگ ما مالامال است از موسيقي راك ، فيلمها ، ويدئوها و كتابهاي منفي كه همه خودكشي و مرگ را تبليغ مي كنند و آن را بزرگ مي دارند . نفشه خدا اين نيست ؛ ماهيت دوزخ اين چنين است .
يكبار كه در آلمان بودم ، مادري نگران كه يك CD در دست داشت ، به نزد من آمد و از طريق مترجم به من فهماند كه پسرش اين CD را گوش مي دهد . او نمي توانست انگليسي بفهمد ، بنابر اين قادر به درك كلماتي كه در اين CD گفته مي شد ، نبود. منتها مي گفت كه پسرش مشكلات احساسي و رفتاري زيادي پيدا كرده است. وقتي كلمات موسيقي را خواندم ، علت مشكلات پسر را دريافتم . يكي از ترانه هاي CD شنوندگانش را عملا دعوت به تصميم گيري مي كرد كه ميان زندگي يا ارتكاب خودكشي ، يك راه را برگزينند: « تصميمتان را بگيريد كه آيا مي خواهيد زنده بمانيد يا خودكشي كنيد .»
وقتي عبارت فوق را خواندم ، خشم خدا بر من آمد . ببينيد كه شيطان از چه راههاي پليدي براي نفوذ در ذهن نوجوانان استفاده مي كند ؟ چرا نوجوان بايد نگران چنين تصميم گيري اي باشد ؟ ذهن نوجوانان ما بايد مشغول تصميم گيري درباره مسائلي از اين قبيل باشد كه در چه رشته ورزشي شركت كنند ، يا چه سازي بنوازند و يا در سر راه رفتن به رستوران در كدام رستوران چه غذاي آماده اي بخورند – نه اينكه آيا زنده بمانند يا دست به خودكشي بزنند . بايد به فكر تصميم گيري در مورد شغل آينده يا نحوه كمك به كليسا يا هدايت يك دوست به كليسا باشند . اراده خدا براي فرزندان ما اين است .
امروز هم همچون زمان ايليا يك روح قوي ، سنگين و شيطاني مردم را به سوي مرگ ترغيب مي نمايد . اما تا زماني كه ما بر زمين زنده هستيم ، بايد فكرمان تلاش هر چه بيشتر براي پادشاهي خدا باشد.
وقتي ايليا خادمش را در بئرشبع وامي گذارد و تنها و بدون آب و آذوقه راهي بيابان مي شود ، از ظاهر امر پيداست كه قصد بازگشت ندارد .
و خودش سفر يك روزه به بيابان كرده ، رفت و زير درخت اردجي نشست و براي خويشتن مرگ را خواسته ، گفت : « اي خداوند بس است! جان مرا بگير زيرا كه از پدرانم بهتر نيستم » و زير درخت اردج دراز شده ، خوابيد و اينك فرشته اي آمده او را لمس كرده ، به وي گفت : « برخيز و بخور. » و چون نگاه كرد ، اينك نزد سرش قرصي نان بر ريگهاي داغ و كوزه اي آب بود . پس خورد و آشاميد و بار ديگر خوابيد ( اول پادشاهان 19: 4-6 )
واقعا كه رحمت خداوند چگونه است ! او حتي براي نبي غذاي آماده فرستاد! ايليا آنقدر فرسوده بود كه خورد و نوشيد و بار ديگر به خواب رفت . افسردگي و نوميدي مي تواند باعث فرسودگي و خستگي مفرط شود! فعاليتها و خواستهاي روزمره ما بر زندگي مان فشار جسماني باورنكردني وارد مي سازند .امروزه خيلي ها با مفهوم فرسودگي و خستگي مزمن آشنا هستند. خستگي چه ناشي از كار باشد و چه خدمت براي مسيح و چه از جانب خانواده ، ديگر جزئي از زندگي خيلي از مردم شده است .
هنگامي كه ما از آرژانتين به ايالات متحده مهاجرت كرديم ، آمريكا به راستي براي من سرزمين فرصتها بود . در طي نخستين روزهاي اقامتم در آمريكا ، خيلي فرصتها براي خدمت به من پيشنهاد شد كه مي دانستم در محيط و شرايط زندگي در آمريكا خيلي زودتر از ساير جاهاي دنيا خسته ام خواهد كرد .
اكنون در سرتاسر جهان با وجود پديده اينترنت و شبكه جهاني ، حتي پس از يازده ساعت كار تازه مي توان دوساعتي را هم به پاسخ دادن به ايميل ها گذارنيد . در روزگار ايليا ، مردم مي توانستند به مجرد غروب كردن آفتاب بخوابند و با طلوع آن از خواب بيدار شوند ، ولي الكتريسيته ساعات بيداري ما را افزايش داده است. ظاهرا زندگي ما روز به روز پرمشغله تر مي شود . ما هم مثل ايليا از شدت خستگي در آستانه خودر شدن قرار مي گيريم . از پا در آمدن در اثر كار زياد امروزه در ميان خادمان امري شايع است .
ايليا با تمامي دل خدا را خدمت كرده بود ، ولي ديگر خسته شده بود . وقتي فرشته برايش نان و آب آورد، آنها را خورد و نوشيد و دوباره خوابيد .
و فرشته خداوند بار ديگر برگشته ، او را لمس كرد و گفت : « برخيز و بخور زيرا كه راه براي تو زياده است . » پس برخاسته خورد و نوشيد و به قوت آن خوراك ، چهل روز و چهل شب تا حوريب كه كوه خدا باشد ، رفت . و در آنجا به مغاره اي داخل شده ، شب را در آن بسر برد . و اينك كلام خداوند به وي نازل شده ، او را گفت : « اي ايليا تو را در اينجا چه كار است ؟ » ( اول پادشاهان 19 : 7- 9 )
او در جواب گفت : « به جهت يهوه ، خداي لشكرها ، غيرت عظيمي دارم زيرا كه بني اسرائيل عهد تو را ترك نموده ، مذبح هاي تو را منهدم ساخته ، و انبياي تو را به شمشير كشته اند و من به تنهايي باقي مانده ام و قصد هلاكت جان من نيز دارند » ( اول پادشاهان 19 : 10 ؛ مقايسه كنيد با آيه 14 ).
به عقيده من ايليا به اخباري كه از كانال ناصحيح به او مي رسيد گوش داده بود ، هر آنچه كه او هر دو بار به خداوند گزارش داد ، منفي بود . او فقط خبرهاي بد داشت – اصلا از خبرهاي خوش چيزي نگفت .
خداوند در پاسخ ايليا فرمود : « بيرون آي و به حضور خداوند در كوه بايست . » زيرا خداوند مي خواست عبور كند . هنگام كه ايليا بر دهانه غار ايستاد ، نخست بادي سخت وزيدن گرفت ، بعد زمين لرزه اي شد و سپس آتش شعله ور گرديد ، ولي خدا در هيچ يك از اين تجليات قدرتمند نبود . او در عوض در آوازي ملايم متجلي گشت .
آمادگي نداشتن براي آتش
آن اوايل كه من تازه مشغول خدمت بردن آتش خدا به ميان ملتهاي گوناگون شده بودم ، از اينكه براي هر كسي دعا كنم احساس اضطراب و نگراني داشتم . به راستي براي هزاران نفر دعا مي كردم و بر آنها دست مي گذاشتم با اين وجود مواردي پيش مي آمد كه حس مي كردم وقتي مي خواهم براي بعضي ها دعا كنم دستم به عقب كشيده مي شود گويي خدا نمي خواست كه براي آن شخص بخصوص دعا كنم . اين امر خيلي ناراحتم مي كرد . به اتاقم در هتل مي رفتم و مي گفتم : « خداوندا ، چه اتفاقي آنجا افتاد ؟ چرا نتوانستم براي آن فرد بخصوص دعا كنم ؟ »
خداوند كم كم به من فهماند كه بعضي ها آمادگي دريافت آتش را ندارند . اگر آتش بر آنها فرود مي آمد ، يا فورا آن را از دست مي دادند و يا آنكه آتش هلاكشان مي ساخت چون دلهايشان مالامال از نوميدي ، تلخي و تنفر است . اينگونه افراد خواهان قدرت بيشتر هستند ، ولي هنوز تركيب اصلي دلهايشان عوض نشده است .
پس از درك اين حقيقت ، هر وقت كه مي خواهم براي فرود آمدن آتش خدا براي كسي دعا كنم و روح القدس مانع مي شود ، نخست براي بلسان جلعاد ( ارميا 8 : 22 ) دعا مي كنم تا چون مرهمي بر جان او قرار بگيرد و روحش را شفا بخشد . از خدا ميخواهم تا روغن مسح كننده و شفا بخش خود را بر دل آن شخص بريز و زخمهايش راشفا دهد . به خوبي مي دانم كه وقتي خداوند او را شفا داد ، آن وقت خود وي آتش خدا را دريافت خواهد نمود و آن را حفظ نيز خواهد كرد .
به ياد آوريد كه چگونه در لحظه اي كه ايليا نيازمند و درمانده بود، خدا به او خدمت كرد. او به جاي انكه از ميان تندباد و زمين لرزه و آتش ظاهر شود ، با آوازي ملايم آمد اگر با نوميدي دست به گريبانيد و دچار افكار منفي ماليخوليايي شده ايد ، بگذاريد آواز ملايم خدا جانتان را در بر بگيرد . اگر از افسردگي مزمن رنج مي بريد ، بگذاريد آواز ملايم كلام خدا وارد وجودتان شده از درون شفايتان دهد .
وقتي ايليا آواز ملايم خدا را شنيد ، روي خود را با ردايش پوشاند، از تاريكي غار خويش به در آمد و بر دهانه آن ايستاد . پس بار ديگر آن آواز ملايم را شنيد كه از او مي پرسد : اي ايليا تو را اينجا چه كار است ؟ در اينجا ايليا باز همان پاسخي را داد كه قبلا داده بود :
او در جواب گفت : « به جهت يهوه خداي لشكر ها ، غيرت عظيمي دارم زيرا كه بني اسرائيل عهد تو را ترك كرده ، مذبح هاي تو را منهدم ساخته اند و انبياي تو را به شمشير كشته اند و من به تنهايي باقي مانده ام و قصد هلاكت جان من نيز دارند ( اول پادشاهان 19 : 14 ).
حتي با وجودي كه خدا به طرز اعجازآميزي احتياجات شديد ايليا را رفع كرده بود، باز نبي نتوانست منظور خداي خويش را دريابد . هنوز فكر مي كرد بايد به نگراني و غصه ادامه دهد، چرا كه همه چيز به هم ريخته و ناجور است . او احساس مي كرد كه حق دارد افسرده و نااميد باشد. ولي اين بار خدا دستور ديگري به او داد:
پس خداوند به او گفت : روانه شده ، به راه خود به بيابان دمشق برگرد ، و چون برسي ، حزائيل را به پادشاهي ارام مسح كن ، و ييهو ابن نمشي را به پادشاهي اسرائيل مسح نما ، و اليشع بن شافاط را كه از آبل محلوه است ، مسح كن تا به جاي تو نبي بشود . ( اول پادشاهان 19 : 15-16 )
ايليا خبر نداشت كه هنوز بهترين ها در انتظارش است . در واقع خداوند مي خواست به ايليا بگويد : « تو آغازگر يك انقلاب ديني در ميان ملتت بوده اي . اكنون تو را ميفرستم تا با ايجاد يك دگرگوني سياسي كار خود را به كمال برساني . » كار بيداري روحاني هم همين است . تا زماني كه وجود ما نتواند بر نظام قانونگذاري و سردمداران حكومت تاثير بگذارد ، بيداري كامل نمي شود .
بيداري در عرصه سياسي
جان وسلي ، بنيانگذار جنبش بيداري متديست ، كار خود را از موعظه براي معدنچيان سده هجدهم انگلستان آغاز كرد . در تاريخ آمده كه معدنچيان پس از پايان كار روزانه ، در حالي كه هنوز خاك زغال سنگ روي صورتشان را پاك نكرده بودند ، براي شنيدن موعظات او جمع مي شدند . هنگامي كه سخنان وسلي دلهاي آنان را به تكان مي آورد ، اشكهايشان روي گونه ها جاري مي شد و رگه هايي سفيد روي صورت سياه شده شان ايجاد مي گشت . ولي وسلي به خدمت كردن در ميان كارگران معدن بسنده نكرد. سرانجام موعظه ها و تعاليم او به پارلمان انگلستان راه پيدا كرد . قوانين شروع به عوض شدن كردند . اولين بار تعاليم وسلي بذر صدور فرمان آزادي بردگان را كاشت .
خواست خدا اين است كه كاري را كه در زندگي ما آغاز كرده به اتمام برساند. كار او در وجود ما مستلزم چيزي فراتر از دگرگوني ديني در دلهايمان است – خيلي فراتر از بركت يكشنبه ها . كار او بر همه جنبه هاي زندگي ما اثر خواهد گذاشت . قوت خدا ، خوشي خداوند و قدوسيت او بايد بر تمام روزهاي هفته ما تاثير بگذارند .
خدا مي خواست كاري را كه در زندگي ايليا آغاز كرده بود ، به كمال برساند . شايد ايليا فكر مي كرد كه ديگر كارش تمام شده . شايد او آنقدر نااميد بوده كه مي خواسته خود را كنار بكشد. حتي شايد مي خواسته بميرد .ولي خداوند عملا به او گفت : « من هنوز با تو كار دارم . اين اصلا به توان تو بستگي ندارد . من تمام نيازهاي تو را از پيش برآورده كرده ام. اكنون زمانش فرا رسيده كه تو جانشين خود را مسح نمايي ؛ وقتش رسيده كه كسي را پرورش دهي تا بعد از تو بايستد . »
نكته مهم اينجاست كه نبايد فراموش كنيم كه كار خدا به هر صورت – با، يا بدون وجود ما – به انجام خوهد رسيد . اگر به درون غار نوميدي و دلسردي بخزيم و هنگامي كه خدا در زندگيمان وارد مي شود ، از بيرون آمدن خودداري كنيم ، او خيلي زودتر از انچه بتوانيم تصورش را بكنيم جايمان را به ديگري خواهد داد . يادم هست كه وقتي بچه بودم ، پدرم يكبار درباره اين مطلب موعظه كرد . از آن زمان به بعد هميشه حواسم را جمع كرده ام كه هرگز تا اين اندازه نااميد و دلسرد نشوم كه خدا جايم را به ديگري بدهد. دوست دارم تا زماني كه خدا با من كار دارد ، به خدمت او در آن زمينه اي كه مرا دعوت كرده ادامه دهم.
اگر ايليا پافشاري كرده در درون غار مي ماند و براي شنيدن آواز خدا بيرون نمي آمد ، ممكن بود مسح خود را از دست بدهد. ولي چون به آواز ملايم او لبيك گفت ، خدا هم اجازه داد دستياري را براي كمك به خود مسح نمايد . اين دستيار عاقبت خدمت ايليا را به ارث برد و نصيب مضاعف از روح و مسح وي را يافت.
ويژگي هاي نااميدي
آيا مي توانيد سرآغاز نوميدي و ياس را تشخيص دهيد ؟ آيا مي توانيد غوغاها و چالشهاي زندگي خود را از قدرت فلج كننده نوميدي جدا كنيد ؟ هفت ويژگي مشترك هست كه در وجود همه كساني كه پا را از آستانه نوميدي به داخل گذاشته اند مي توان سراغ گرفت . اين نكات به شما كمك مي كنند كه ببينيد آيا شما هم جزو اين دسته از افراد هستيد يا خير.
1- فرد نااميد مي ترسد
دليلي وجود ندارد كه ايليا به مرگ فكر كند . او كسي بود كه هرگز روي مرگ را نمي ديد – قرار بود با ارابه هاي آتشين به آسمان بالا برده شود ! با اين حال به خاطر نوميدي ، از ترس جان خود گريخت .
چند سال پيش ، خستگي بيش از حد باعث بروز چندين مشكل جسماني شديد در من شد . يكي از اعضاي كليسا كه پزشك بود ، همان درماني را كه از آن مي ترسيدم برايم تجويز كرد – هفت روز استراحت مطلق و دست كشيدن از خدمت ! به اتفاق همسر و فرزندانم براي استراحت به مزرعه اي رفتيم . در خلال روزهايي كه در تعطيلات مي گذراندم يكي از دوستان شبانم تلفني با من تماس گرفت و از من پرسيد:« آيا مي ترسي ؟ »
با وجودي كه در اين باره اصلا با هم صحبتي نكرده بوديم ، اين پرسش مرا متوجه كرد كه در آن موقعيت زماني از هر طرف ترسهاي گوناگون به من حمله ور شده اند ، پس به او پاسخ مثبت دادم .
او در جوابم گفت : « مي خواهم بداني كه شيطان درست از همان ناحيه اي به تو حمله ور مي شود كه قرار است خدا در آن قسمت تو را تجهيز و تقويت نمايد .» به عبارت بهتر او ميخواست به من بگويد كه من در آينده قوت و توان بسيار زيادي خواهم داشت ، و شيطان آمده تا مرا از همين نقطه بترساند . همين عبارت طوري به شفاي من منتهي گشت كه هيچ چيز ديگر نمي توانست اين كار را برايم انجام دهد .
ايليا از همان ناحيه اي مورد حمله قرار گرفت كه قرار بود عطايي ويژه از سوي خدا دريافت كند . او اصلا قرار نبود بميرد. بلكه تقدير اين بود كه به آسمان برده شود. از اين رو شيطان با مورد تهديد قرار دادن جانش او را ترسانيد .
بسياري از ترسهاي ما كاملا بي اساسند . شيطان متخصص سقط جنين است . او سعي مي كند عطاياي كه خدا در وجود ما نهاده از ميان بردارد . آژانس حفات محيط زيست كه در راستاي محدود كردن ميزان آلودگي ها و سموم وارده به هواي آزاد فعاليت مي كند، در مقاله اي كه اخيرا منتشر كرده مي گويد كه آلودگي هو در داخل خانه يا دفتر كار بعضي از مردم خيلي بيشتر از آلودگي بيرون است و برخي از اين آلوددگي ها سرطان زا نيز هستند . ديگر آلودگي ها هم مي توانند ناراحتي هاي جسماني نظير آسم و حمله قلبي را در مبتلايان تشديد نمايد .
معضل آلودگي داخلي در سالهاي اخير به دليل تلاشهايي كه براي جلوگيري از اتلاف انرژي صورت گرفته بيشتر شده است . بخشي از اين حادتر شدن معضل به خاطر اين است كه اكنون بشر مي داند چگونه ساختمانها را عايق بندي كند ، از اين رو هواي تازه به درون خانه يا محل كار موارد نمي شود. اگر هواي داخل خانه به پاكي هواي كوهستان بود ، اين عايق بندي خيلي هم خوب بود – ولي معمولا چنين نيست . هواي داخلي فضاهاي در بسته معمولا سنگين و آلوده است . من به شخصه يكي از كساني هستم كه دوست دارم در اتاقي كه مي خوابم پنجره ها باز باشند تا از هواي آزاد بهره مند شوم. همسرم برعكس پنجره هاي بسته را ترجيح مي دهد.
بررسي هاي انجام شده نشان مي دهند كه عموم مردم جهان در خانه در معرض آلودگي شديد به مواد سرطان زا هستند . سازمانهايي تاسيس شده كه در مورد اين موارد و نحوه مقابله با آنها به مردم آگاهي مي دهند . من در زمينه آلودگي هوا صاحب نظر نيستم ، ولي در حال كه مقاله مزبور را ميخواندم به اين فكر افتادم كه وضعيت كليسا هم به همين گونه است . بعضي از آلودگي هايي كه ما در دلهايمان ، افكارمان ، خيالاتمان – و خلاصه در درون چهار ديواري كليساهايمان داريم ، ظاهرا بسيار مشكل آفرين تر از همه ضعفهاي موجود در دنياي بيرون است .
وقتي ايزابل براي ايليا پيغام فرستاد كه : « تو را خواهد كشت » ، ايليا به سندرم « آلودگي خارجي » مبتلا نبود . مرض او ابتلا به « آلودگي داخلي » بود . مشكل او نااميدي دروني خودش بود ؛ نگرش و انديشه او اشتباه بود . با وجودي كه خدا از پيش مقدر كرده بود كه او هرگز نميرد ، اين آلودگي دروني باعث شد كه وي تهديد خارجي را باور كند و از ترس جان خود بگريزد . لازم بود او از اين آلودگي هراس زا خلاصي پيدا كند . لازم بود هوايي تازه يعني هواي روح خدا و مسح او را استنشاق نمايد .
خداوند همان گونه كه در مورد ايليا عمل كرد . مي خواهد دلها و افكار ما را نيز پاكسازي نمايد ، تا بتوانيم از ترسهايمان رها شويم .
2- شخص نااميد خود تصميم مي گيرد كه چه موقع برايش بس است
اين خدا نبود كه به ايليا گفت : « ديگر بس است . حالا مي خواهم تو را به استراحت بفرستم . حالا مي خواهم تو را به آسمان ببرم .» اين خود ايليا بود كه چنين تصميمي گرفت و به خدا گفت كه به آخر خط رسيده و ديگر ظرفيت ندارد ! نااميدي اينگونه عمل مي كند ؛ يعني براي ظرفيت ما محدوديتهاي كاذب به وجود مي آورد.
نا اميدي باعث مي شود كه به خدا بگوييم كه كي قرار است دست از خدمت به او بكشيم . نااميدي نمي گذارد از خدا بپرسيم كه آيا باز هم بايد ادامه دهيم يا نه و اگر قرار است ادامه دهيم پس قوتش را بطلبيم.
هنگامي كه در سفر آسيا بودم ، مقاله اي در مورد مردم هنگ كنگ خواندم كه مي گفت در اين شهر آمار برهم فشردن و برهم ساييدن دندانها بسيار بالا است . داشتن زندگي پر استرس در ميان مردم هنگ كنگ بسيار شايع است و از اين بابت خسارات زيادي به بهداشت دندانهاي آنان وارد شده . كساني كه دندانهاي خود را برهم مي سايند حتي خودشان از اين موضوع آگاهي ندارند ؛ اغلب اين اتفاق در خواب مي افتد .
بعضي از كساني كه با استرس زندگي مي كنند ، چنان عصبي و نگرانند كه حتي در شب قادر به استراحت نيستند . حتي اگر هر شب هشت ساعت كامل بخوابند ، خوابشان چنان آشفته است كه بامداد خسته تر از شب گذشته از بستر بر مي خيزند . استرس عارضه اي است در آمريكا- و سراسر دنيا – تقريبا همه بدان مبتلا مي باشند . گاهي ما چنان از زندگي پراسترس خود خسته مي شويم كه به خداوند مي گوييم « ديگر بس است .»
خواهش ميكنم خوب دقت كنيد: شايد شما به اندازه كافي استرس داشته ايد – اما به اندازه كافي به خدا خدمت نكرده باشيد . خدا براي تك تك ما برنامه اي جداگانه دارد . براي من نقشه اي و براي شما هم نقشه اي ديگر دارد . خدا براي آينده ما برنامه زمان بندي شده با شكوهي در نظر گرفته . ولي وقتي تصميم به كنار كشيدن مي گيريم ، مشكل مي آفرينيم . اراده خدا اين نيست كه ما به ميل خود برنامه او را نيمه كاره رها كنيم . شما مالك زندگي خويش نيستيد؛ از اين رو نمي توانيد به خدا بگوييد كه چه موقع براي پايان دادن به پروژه اش مناسب است !
دعاي من اين است كه آتش خدا بر زندگي شما فرود آيد و آن وقت بگوييد : « خداوندا ، من هرگز خود را كنار نمي كشم ، مي دانم كه ممكن است ضعيف شوم و ناله سر دهم ، ولي با قدرت عيسي در زندگيم از خدمت به تو دست نمي كشم .»
3- فرد نااميد اظهار عدم پيشرفت مي كند
آناني كه در زندگي خود با نوميدي دست به گريبانند ، خيلي زود مي گويند كه در كليسا هيچ اثري از بيداري نيست و در فلان جلسه حضور خدا ديده نمي شود . گويي اينان مي خواهند براي هر موضوعي بانگ وامصيبتا سر بدهند .
شباني را به خاطر دارم كه در شهر لاپلاتا به كليسايي كه آن وقتها شبانش بودم ، آمد . او شنيده بود كه ما با خداوند ملاقات داشته ايم و به قوت روح القدس در جماعتمان آيات و معجزات به ظهور رسيده است. در مدتي كه او در كليساي ما بود برايش دعا كرديم . ولي يكي از انتظامات كليسا هنگام خروج وي ناخواسته شنيده بود كه وي به دستيارانش مي گويد : « اينجا هيچ خبري نيست ، اصلا چرا ما به اينجا آمده ايم ؟ »
ولي داستان به همينجا ختم نيافت . چند هفته بعد خبري ديگر به من رسيد . وقتي شبان مذكور به كليساي خود برگشت ، هنوز نمي دانست همان موقع كه برايش دعا كرديم ، آتش خدا را يافته است. تصورش بر اين بود كه نزول آتش خدا با غليانهاي شديد احساسي همراه خواهد بود ، در صورتي كه او اصلا چيزي حس نكرده بود . اما هنگامي كه كتاب مقدسش را گشوده بود تا موعظه را شروع كند ، ناگهان حضور خدا جلسه را فرو گرفته جنبشي نوين در آنجا آغاز شده بود . اين مرد آموخت كه آتش قدوسيت يك احساس نيست ، بلكه عمل موثر و بي چون و چراي روح القدس در زندگي ماست .
من به كشور خودم ، آرژانتين مي انديشم كه موجهايي از قدرت خدا را تجربه كرده است . در برخي از جلسات بيداري ما در گذشته ، قوت خدا چنان شديد بود كه با خود فكر مي كرديد كه به آسمان رفته و باز گشته ايد ، با اين حال در آرژانتين كساني – حتي در ميان رهبران كليسا – هستند كه براي نوشتن مقالاتي در باب عدم وجود هرگونه بيداري روحاني در كشور كاغذ و جوهر حرام مي كنند .
شايد در شهرهاي آنان هيچ بيداري روحاني به وقوع نپيوسته باشد. آنان همچون ايليا مي گويند : « به جهت خداي لشكرها ، غيرت عظيمي دارم ، و من به تنهايي باقي مانده ام و هيچ كس پارسا نيست . » آدمهايي از اين دست ، ديگران را غمگين مي سازند . آنها منفي بافي مي كنند ؛ عملا دوست دارند مر گ بيداري را اعلام كنند . به جاي آنكه از آنچه روح القدس انجام داده تجليل به عمل آوردند ، روي كارهايي كه هنوز انجام نداده انگشت مي گذارند . مردم دوست دارند مدام عيب جويي كنند و بگويند كه هيچ پيشرفتي صورت نگرفته است.
شايد شما هم با خداوند مخالفتي خاموش داشته ايد و هيچوقت آشكارا سر به طغيان برنداشته ايد ؛ بر سر خدا يا رهبرانتان فرياد نزده ايد ، ولي در دل خود از سرخوردگي و نوميد در رنجيد . شايد ديگر دست كشيده ايد . شايد مثل ايليا عطايا ، وقت ، منابع و خلاصه هر چه داشته ايد را با خود به غاري برده ، زانوي غم بغل گرفته ايد .
شايد براي خود دلايلي داشته باشيد . ممكن است دليلتان تهديد به مرگ از سوي ايزابل نباشد . ولي شايد رهبر كليسايتان شما را آزرده خاطر ساخته . شايد همسرتان خانه را ترك گفته و با ديگري رفته است . شايد بر درد و اندوه خود فايق آمده ايد ، ولي نتوانسته ايد از چنگال نااميدي كه به سويتان حمله ور شده رهايي يابيد. شايد خطاب به خدا فرياد بر مي آوريد كه : « اگر واقعا آنجا بودي ، همه چيز فرق مي كرد . آنچه من آموخته ام اين است كه نمي شود كاملا به تو اعتماد كرد . »
آيا فقط براي نجات خود به خدا توكل داريد و نه براي چيز ديگر ؟ آيا چون آخرين باري كه در كليسا دست به كاري زده ايد و كارها خوب پيش نرفته ، نااميد شده ايد و ديگر نمي خواهيد خود را درگير مسائل كليسايي كنيد ؟ وقتي نمي فهمند كه بر سر خدمت قبلي شان چه آمده ، ديگر رغبتي به خدمت بعدي پيدا نمي كنند . بايد در برابر كشش نوميدي كه باعث مي شود جزيي از « تماشاچيان منفعل » بشويم – و در بسياري از كليساها هميشه مي توان تعدادي از انها را يافت – مقاومت كنيم .
خطاي نااميدي مي تواند به هر مسيحي كه خدا را سي ، چهل يا حتي پنجاه سال در كليسا خدمت كرده ، حمله كند . مي تواند به صورت گلايه اي پرهيزكارانه تغيير قيافه دهد و مثل پديده اي دين دارانه به نظر برسد . اما چكيده اش چيزي نيست جز نوميدي از خدا .
4- فرد نااميد از فرط اندوه از پا در مي آيد
يك جور اندوه عاطفي وجود دارد كه چنان شديد و مشكل آفرين است كه مي تواند بدن را از لحاظ جسماني ضعيف و فرسوده نمايد . ايليا چنان از نظر جسماني خسته بود كه دوباره به خواب رفت . فرشته مجبور شد دو بار به سراغش آمده از خواب بيدارش كند و نان و آب به او بخوراند . افسردگي حتي مي تواند سيستم ايمني بدنتان را ضعيف و شما را در برابر بيماريها آسيب پذير سازد؟ همچنين افسردگي مردم را به سوي داروها و روشهاي درماني ناسالم سوق مي دهد .
5- فرد نااميد خود را كنار كشيده ، پنهان مي سازد
بعضي ها چنان فريب خورده و گيج هستند كه فكر مي كنند با روحيه منفي خود دارند به خدا لطف مي كنند و اعتقادشان بر اين است كه همه تلخي ها و كج خلقي ها و كنار كشيدن از ديگران و انزجار و دوري از آنها به خاطر اين است كه بقيه در اشتباه هستند . آنها تصور مي كنند كه فقط خودشان درست هستند . مدام شهيد نمايي مي كنند . هروقت كه وسوسه مي شوم به اين فكر بيفتم كه از ديگران روحاني ترم ، مي فهمم كه نزديك است به تله بيفتم . اين راهي بسيار پرخطر است و دير يا زود دامي در كمين انسان گسترده شده. خدا ما را خوانده تا از اين راه پرهيز كنيم چرا كه بن بست است .
خيلي از مردم – از جمله خود من – عادت دارند مرتبا از اين كانال تلويزيون به آن كانال بپرند . وقتي من پاي تلويزيون مي نشيم ، دوست دارم هر چه از آنتن دريافت مي شود را در آن واحد ببينم . ما در عصر گزينه هاي متعدد زندگي ميكنيم ، ولي با اين وجود باز آرام و قرار نداريم . آدمهايي هستند كه به همان راحتي كه كانال تلويزيون را عوض مي كنند ، كليساي خود را عوض مي نمايند . شايد ايشان با خود مي گويند: « من از برنامه اين ماه كليسا خوشم نمي آيد » پس كليساي خود را عوض مي كنند و هيچوقت به يكجا وصل نمي شوند . اين چنين افرادي به هيچ چيز علاقه ندارند .
آدمهاي افسرده غالبا جزو كساني هستند كه كليساي خود را دائما عوض مي كنند . احساس بي قراري مي كنند . ولي تصورشان بر اين است كه از غيرت مذهبي خويش پاسداري مي نمايند . آنان حتي گاهي فكر مي كنند كه خدا ايشان را به فلان كليسا فرستاده تا شبانش را اصلاح كنند .اما نمي توانند در هيچ كليسايي ريشه بدوانند چون هيچ كليسايي به اندازه كافي برايشان روحاني نيست .
7- شخص نااميد انجام نقشه خدا را در نظر نمي گيرد و غافل از اين است كه هنوز بهتري در راه است
ايليا نمي دانست كه خدا مي خواهد كاري را كه به او محول كرده ، تا به آخر انجام دهد و آن را به كمال برساند . او قرار بود حزائيل و ييهو را به عنوان پادشاه دو ملت مسح نمايد و سپس اليشع را به جانشيني خويش منصوب و مسح كند . احتمالا اين بزرگترين و ديرپاترين كاري بود كه او قرار بود براي خدا و پادشاهيش انجام دهد . شيطان دوست دارد مسيحيان را از دور مسابقه خارج كند . خصوصا آنان را كه در دور آخر هستند و پيروزي بزرگي در انتظارشان مي باشد . بايد نسبت به نقشه هاي دشمن هوشيار باشيم و دعا كنيم كه خدا ما را حفظ كند و نگاه دارد تا نقشه اي كه خود براي ما در نظر دارد تا به آخر اجرا شود.
اگر قبلا بر اين باور بوده ايد كه حق داريد خود را از ديگران جدا سازيد يا به خدا ( با به شبانان يا رهبران روحاني تان ) اعتماد نكنيد ، بدانيد كه ممكن است از آنچه كه من معضل مذهبي اش مي نامم ، لطمه ببينيد . دعاي من اين است كه به حضور خداوند بيائيد و اين معضل را به پاي صليب عيسي بيندازيد . با ميل و رغبت نااميدي خود را با اميد، ايمان و قدرت مبادله نماييد .
در هم شكستن الگوي قديم
اگر مدتي طولاني است كه با نااميدي زندگي كرده ايد ، براي تغيير روش در نحوه نگرش و ابراز واكنش به واقعيت پيرامون خويش ، به زمان كافي نيازمنديد . لوقا 22 به شما اصولي معرفي مي كند كه مي توانيد از آنها پيروي نماييد :
سپس عيسي بيرون رفت و بنا به عادت ، راهي كوه زيتون شد و شاگردانش نيز از پي او رفتند . چون به آن مكان رسيدند ، به ايشان گفت : « دعا كنيد تا در آزمايش نيفتيد .» سپس به مسافت پرتاب سنگي از آنها كناره گرفت و زانو زده ، چنين دعا كرد : « اي پدر ، اگر اراده توست ، اين جام را از من دور كن ؛ اما نه خواست من ، بلكه اراده تو انجام شود . » آنگاه فرشته اي از آسمان بر او ظاهر شد و او را تقويت كرد . پس چون در رنجي جانكاه بود ، با جديتي بيشتر دعا كرد ، و عرقش همچون قطرات خون بر زمين مي چكيد . چون از دعا برخاست و نزد شاگردانش بازگشت ، ديد از فرط اندوه خفته اند . ( لوقا 22 : 39 – 45 )
اجازه بدهيد اصول نهفته در اين آيات را از نزديك و با دقت بيشتر مورد بررسي قرار دهيم .
ما بايد به طور كامل تسليم اراده خدا باشيم ( آيه 42 )
بايد توكل كردن به خدا را ياد بگيريم ، حتي اگر از كل فرايند چيزي نفهميم . بايد خشم و تلخي ناشي از موضوعاتي كه موجب لطمه يا دلسردي ما شده اند را رها كنيم و در اين مشكلات خدا را مقصر ندانيم ، چون ما مثل خدا همه جوانب را نمي توانيم ببينيم . ديد ما با ديد خدا فرق مي كند . سليمان كه حكيم ترين مرد روي زمين بود ، در جامعه 3 : 11 چنين مي گويد : « او هر چيز را در وقتش نيكو ساخته است و نيز ابديت را در دلهاي ايشان نهاده ، به طور ي كه انسان كاري را كه خدا كرده است ، از ابتدا تا انتها دريافت نتواند كرد.»
كتاب مقدس به ما مي آموزد كه راههاي خدا كاملند . با اين حال هر وقت اوضاع به هم مي ريزد ، ما چه راحت خدا را مورد سرزنش قرار مي دهيم ! آنكه دچار اشتباه مي شود انسان است ، نه خدا . در روميان 3:4 مي خوانيم : « حتي اگر همه انسانها دروغگو باشند ، خدا راستگو است . » به عبارت ديگر خدا درست است و ما نادرست .
عيسي در شبي كه قرار بود فردايش بر صليب شود ، درضمن دعا خواهش و ميل خود را با خواست خدا مغايرت داشت بر زبان آورد : « اي پدر ، اگر اراده توست ، اين جام را از من دور كن ؛ اما نه خواست من ، بلكه اراده تو انجام شود.» ( لوقا 22 : 42 ) . آنچه در دل داريد را به خدا بگوئيد . همه را به خداوند بسپاريد و او چيزي تازه به شما عطا خواهد فرمود .
تسليم اندوه نشويد ( آيه 44 )
لوقا 22 : 44 مي گويد : پس چون در رنجي جانكاه بود ، با جديتي بيشتر دعا كرد . » عيسي غمگين بود ولي تلخ نه . او نا اميد و سرخورده نبود . او در غار خود مخفي نشد. او با رضايت قلبي حاضر شد ، صليب بر دوش در خيابانهاي اورشليم گام بردارد و به سوي تپه جلجتا برود . ما هم بايد از الگوي عيسي پيروي نماييم . تسليم اندوه نشويد . توجه داشته باشيد كه شاگرادان از فرط اندوه خفته بودند . در كليسا عده اي وجود دارند كه – دست كم از لحاظ روحاني – خوابيده اند ، چون از فرط اندوه فرسوده و خسته شده اند . چيزهايي هست كه خود ما قادر به حلشان نيستيم ، ولي مي توانيم با غمهايمان به نزد عيسي بياييم . او بارهاي ما را بر دوش خود ميگيرد. همان گونه كه كلام او به ما مي آموزد :
بيائيد نزد من ، اي تمامي زحمتكشان و گرانباران ، كه به شما آسايش خواهم بخشيد . يوغ مرا بر خود گيريد و از من تعليم يابيد ، زيرا ملايم و افتاده دل هستم، و در جانهاي خويش آسايش خواهيد يافت . چرا كه يوغ من راحت است و بار من سبك . ( متي 11: 28 – 30 )
عيسي شما را در بر خواهد گرفت و قلبي نو و روشي نو براي انديشيدن به شما خواهد بخشيد . كلام خدا چنين تعليم مي دهد كه با نو شدن ذهنمان ، دگرگون خواهيم شد ( روميان 12 : 2 ) . عيسي ياري مان خواهد كرد تا طوري ديگر بينديشيم و طوري ديگر عمل كنيم .
دعا كنيد تا در وسوسه نيفتيد
اگر نااميد هستيد ، احتمال اينكه در دام گناهان ديگر بيفتيد ، بسيار است . دعا كنيد كه در آزمايش نيفتيد . اين فراخواني اضطراري است براي آناني كه در مسير نااميدي قرار گرفته اند . چاره اي جز بازگشت از اين مسير نداريد . يكي از جديدترين هشدارهاي كتاب مقدس اين است : « مواظب باشيد كسي از فيض خدا محروم نشود ، و هيچ ريشه تلخي نمو نكند ، مبادا موجب ناآرامي شود و بسياري را آلوده كند » ( عبرانيان 12 : 15 ) . تلخي ، اگر در صدد علاجش برنياييد ، مي تواند زندگي مسيحي تان را نابود سازد .
به جان خود بگوييد كه چه بايد بايد انجام دهد
نگذاريد جانتان به شما بگويد كه چه كار بكنيد . سراينده مزمور مي دانست كه ما مي توانيم اقتدار خود را بر احساسات سركش و عنان گسيخته خويش اعمال نماييم .
اي جان من چرا منحني شده اي ؟ و چرا در من پريشان گشته اي ؟ اميد بر خدا دار. زيرا كه او را باز حمد خواهم گفت ، كه نجات روي من و خداي من است ( مزمور 43 : 5 )
سراينده مزمور با جان خود سخن مي گفت . او ديوانه نبود ، بلكه به خوبي مي دانست كه اين اقتدار را دارد كه به جان خويش فرمان دهد .
اگر به غرق شدن در نوميدي ادامه دهيم ، پيوسته احساس قرباني بودن خواهيم كرد . حتي ممكن است احساس كنيم كه خدا بايد به ما توجه بيشتري بكند. بعضي ها مي خواهند با تاسف خوردن به حال خويش ، ترحم خدا را براي خود بخرند . حتي بعضي ها ممكن است از خدا انتظار احساساتي شدن و در نتيجه به ياري برخاستن داشته باشند . من از روي تجربه شخصي ام مي توانم بگويم كه خدا اينگونه عمل نمي كند . هرگاه من دچار اوقات تلخي روحاني مي شوم و يا احساس قرباني بودن مي كنم ، هيچ نتيجه اي نمي گيرم . اكنون بهتر مي دانم كه ديگر هرگز نبايد از اين تاكتيك استفاده كنم . او حتي يكبار هم به كارهايي كه من براي جلب توجه و ترحمش كرده ام اعتنا نكرده است ! ديگر سعي نمي كنم با گرفتن حالت يك قرباني ،دل خدا را تحت تاثير قرار دهم. در عوض مي كوشم با ايمان خود به خدا برسم. شما چطور؟ آيا مي خواهيد به خدا برسيد ؟
دعاي توبه
پدر ، شكرت مي كنيم كه از طريق كلامت از افكار ما گره گشايي مي كني و ما را از سردرگمي در مي آوري . شكرت مي كنيم پدر كه راه را به ما نشان مي دهي و عقده هاي حقارت و ترس را از زندگي ما مي زدايي.
خداوند ، خداي قادر مطلق ، به نام عيسي از تو مي خواهيم كه آمده ما را از نااميدي رهايي دهي. هيچ چيز براي تو ناممكن نيست. دعا مي كنيم كه روح تو ما را ملاقات و تبديل نمايد . اميد را جايگزين نااميدي بساز .
فرشتگان را براي كمك به ما بفرست . به خاطر آنكه ما را در برابر دشمن حفظ مي كني از تو متشكريم . به ما قوه تشخيص ببخش تا افكار خود را بشناسيم . ما را از افكاري كه از تو سرچشمه نمي گيرند ، برهان و پاكمان بساز به نام عيسي مسيح ، آمين
منبع:icsh.co.uk